يهوديها بز زنده اي را بر مي گزيدند و در حالي كه روحاني آنها دو دستش را روي سر بز مي گذاشت به گناهان فرزندان بني اسرائيل اقرار مي كرد.بدين ترتيب گناه هاي اعتراف شده به بز منتقل ميشد.سپس بز را آزاد و در بيابان رها ميكردند.
در تمدن آتنيها و آزتكها ،قرباني يك انسان بود ،كه اغلب براي اين منظور او را غذا مي دادند و بزرگ مي كردند.از آنرو كه مردم فكر ميكردند قحطي و طاعون از جانب خدايان به عنوان مجازات خطاكاري هاي انسان سراغ آنها مي آمدند ،آنها نه فقط از قحطي و طاعون بلكه از احساس تقصير و گناه رنج مي بردند.آنها با انتقال تقصير به شخصي بي گناه ،كه مرگ او نيروهاي خدايي را خشنود و شيطان را از قلب آنان دور مي كرد،خودشان را از گناه پاك مي كردند!
اين يك واكنش كاملا انساني است كه بعد از ارتكاب يك اشتباه يا خيانت ،به درون نگاه نكند ،بلكه بيرون را بنگرد و تقصير و كوتاهي را به شيئي مناسب نسبت دهد.
هنگامي كه طاعون ،تبس (Thebes) ،را مورد تاخت و تاز قرار داد ،اديپ (Oedipus) براي يافتن علت آن به همه جا نظر افكند ،همه جا مگر درون خودش و گناه خودش و زناي با محارم كه خدايان را رنجانيد و طاعون را فرستاد.
اين نياز ژرف به بيروني كردن گناه ،افكندن آن به شيئي يا شخصي ديگر ،داراي نيروي ژرفي است كه عاقل ميداند چگونه بر آن مهار زند.قرباني كردن يك آئين پرستش است ،شايد باستاني ترين آئين ها.آئين نيز سرچشمه قدرت است.
در ادامه به استفاده از قرباني در ميان قدرت مداران ميپردازيم كه چگونه با استفاده از قرباني دستهاي خود را همواره پاك نشان ميدهند.
او رئيس تداركات را به چادر خود احضار كرد.تسائو تسائو به رئيس تداركات گفت :«من ميخواهم از تو تقاضا كنم چيزي را به من عاريه بدهي و تو نبايد امتناع كني.» رئيس تداركات پرسيد : «آن چيست؟» تسائو تسائو گفت :«من سرت را به عاريه ميخواهم تا به سربازان نشان دهم.»
رئيس با گريه گفت:«اما من كه كار بدي نكرده ام ! » تسائو تسائو آهي كشيد و گفت :«ميدانم ،اما اگر من تو را به مرگ محكوم نكنم ،شورشي برپا خواهد شد.اما غصه نخور – پس از رفتن تو ،من از خانواده ات مراقبت خواهم كرد.»
تقاضاي تسائو تسائو هيچ راه ديگري براي رئيس تداركات بجا نگذاشت. او خود را تسليم سرنوشت كرد و همان روز سرش را از تن جدا كردند .سربازان با ديدن سر جدا شده ي او از گله و شكايت دست كشيدند. برخي متوجه پيام تسائو تسائو شدند ،اما ساكت ماندند و متحير و مرعوب خشونت او شدند .اما بيشتر آنها نظر او درباره ي اين كه چه كسي مقصر است را پذيرفتند و ترجيح دادند به خرد و انصاف او اعتماد كنند تا به بي لياقتي و سنگدلي او.
سزار براي بر قراري نظم ،سرتيپي را بنام «رميرو -د – اوركو» در آن ناحيه گماشت .به گفته «ماكياولي» ،او مردي سنگدل و نيرومند بود ،و سزار به او قدرت مطلق داد. اوركو ،با قدرت و خشونت ،عدالتي خشن و جانورخويي را در رومنگا مستقر كرد و به زودي از شر همه گونه عنصر بي قانون راحت شد.اما گاهي وقتها در تعصب خود بيش از حد تند روي كرد ،و بعد از چند سالي جمعيت محلي از او رنجيده و حتي متنفر شد.
سزار ،در سال 1502 دست به اقدام قاطعي زد .اولا شايع كرد كه او رفتارهاي خشن و سنگدلانه ي اوركو را ،كه از طبيعت خونخوار سرتيپ ناشي مي شد ،تائيد نمي كرده است.سپس ،در 22 اكتبر ،اوركو را در شهرك «سزنا» به زندان انداخت ،و روز بعد از كريسمس كه مردم شهر از خواب بيدار مي شدند ،منظره اي عجيب را در وسط ميدان پيزا يافتند :بدن بدون سر اوركو ،ملبس به جامه اي كامل با شنلي ارغواني ،سر بريده اش در كنار آن بر يك نيزه ،و كاردي خونين و كند و زنجير جلاد در كنار سر بريده ؛
بر حسب تشخيص ماكياولي از ماجرا ،سبعيت اين منظره مردم را يكباره حيرت زده و خشنود كرد.
«فرانكلين -د- روزولت» ،در درستكاري و انصاف صاحب اعتبار بود.اما در سراسر زندگي شغلي خود با موقعيتهاي بسياري روبرو شد كه خوب بودن او ضايعه ي سياسي به دنبال مي داشت ؛با اين وجود مصلحت نبود كه او به عنوان الگوي نادرست كاري نگريسته شود.بنابراين ،منشي او ،«لويز هو» ،بيست سال نقشي را بازي كرد كه اوركو اجرا كرده بود.
او زد و بندهاي پشت پرده ،كنترل مطبوعات ،و مانورهاي حقه بازي مبارزه ي انتخاباتي را اداره مي كرد ،و هر زمان كه اشتباهي رخ مي داد يا حقه كثيفي با تصويري كه مردم از روزولت داشتند مغايرت پيدا مي كردند ،هو به عنوان يك قرباني انجام وظيفه مي كرد و هرگز گله نمي كرد !
يك قرباني ،فزون بر تغيير مكان قصور به گونه اي مناسب ،مي تواند به عنوان هشدار دهنده اي به ديگران نيز انجام وظيفه كند… .
منبع:نریمان ساسانی ؛ تاریخ فا