تاریخ ایران پس از اسلام, قاجاریان

صنایع ومعادن در دوران قاجاریه

صنایع در دوران قاجاریه

صنایع ومعادن در دوران قاجاریه

«صنعت» در لغت به معنای کار و پیشه می­باشد و در اصطلاح به آنچه که پروده دست انسان می­باشد، گفته می­شود.[1]
درباره صنایع دوره قاجار باید گفت که تولیدات صنعتی مانند محصولات کشاورزی، همه نیازهای زندگی ساده و محقر اکثریت جامعه ایران را تأمین می­کرد و در مواقع جزئی نیاز به کالاهای وارداتی می­شد.
صنایع­ دستی ایران بیشتر به مصرف داخلی می­رسید و چندان در اقتصاد و تجارت اهمیتی نداشت. در اوایل دوره قاجار صنایع دستی ایران پیشرفت مختصری کرد؛ اما چندی بعد بر اثر افزایش واردات فرآورده­های ماشینی اروپا رو به نابودی رفت؛ تنها فرش رونق مختصری گرفت و بازارش بهتر از دیگر منسوجات، از جمله «حریر بافی، ابریشم بافی و ریسندگی» بود.[2]


فرش


دو کلمه فرش و ایران از دیر باز همواره در کنار یکدیگر به چشم می‌خوردند، حتی می­توان ادعا کرد قالی­های بافته شده در ایران، نام آن را با خود به دورترین نقاط برده است. این صنعت، با توجه و علاقه پادشاهان قاجار همچون “فتحعلی شاه” و “ناصرالدین شاه” و نیز علاقه خاص مردم به «قالیبافی» و «تجارت» رونق گرفت. در نتیجه کارگاه­های زیادی در شهرهای مختلف ایجاد شد که علت آن بیشتر توسعه تجارت خارجی به دلیل علاقمندی اروپاییان به فرش ایرانی بود. به جز قالی­هایی که بیشتر در شهرهایی همچون «هریس آذربایجان»، «شیراز»، «همدان»، «کرمان» و «فراهان اراک» بافته می­شد، فرش‌های «ایلیاتی ترکمن»، «بلوچی»، «قشقایی» و «بختیاری» نیز جای خود را به خوبی در بازار باز کرده بود.
ابتدا بافت فرش توسط زنان در خانه­ها و یا در کارگاه­های کوچک سرمایه‌داران خرده پا بافته می­شد؛ اما بعدها در کارگاه­های بزرگ‌تری که توسط سرمایه­گذاران خارجی برپا شده بود، تولید فرش رونق بیشتری گرفت؛ چنانچه در سال 1289هـ.ق. صادرات فرش به بیش از 45 میلیون قِرآن رسید.[3]


ابریشم بافی


از میان صنایع مهمی که بسیار لطمه دید «ابریشم­ بافی» است؛ چرا که به جای صدور بافته­های ابریشمی، ابریشم خام صادر می­شد و منسوجات ابریشمی از خارج وارد می­گردید. مهمترین کارخانه­های ابریشم بافی در «کاشان»، «یزد»، «اصفهان»، «تبریز» و «مشهد» دایر بود.
ابریشم ایران بسیار زیبا و با دوام بوده و از نظر شکوه و اطمینان رنگ با ابریشم اروپا قابل مقایسه نبود.[4]


شال‌های ایرانی


در یزد «شال» مخصوصی به نام «شال ابریشم» بافته می­شد که رنگ‌های آن از «روناس»، «گل زعفران»، «نیل»، «پوست انار»، «استات آهن» و «زاج کبود» تهیه می­شد و قسمتی نیز از «هند» وارد می­شد. مراکز تولید رنگ نیز «صباغ­خانه­ها» بودند. شهرهای اصلی تولید شال، «کرمان» و «مشهد» بودند. این شال‌ها بسیار مرغوب بود و با شال­های «کشمیری» برابر بود؛ اما با قیمتی نازل­تر از شال­های کشمیر عرضه می‌شد. این صنعت در زمان “امیرکبیر” رونق خوبی پیدا کرده بود؛ اما بعد از قتل امیرکبیر شال­های کشمیری با قیمت نازل وارد شد و در عوض مواد خام این شال‌ها به هند فروخته می­شد.[5]


کرباس


«کرباس» پارچه­ای خشن و ضخیمی بود که بیشتر برای تولید چادر به کار می­رفت و بیشتر در شهرهای «قم»، «سمنان» و «آباده شیراز» در کارگاه­های کوچک خانگی بافته می­شد. کرباس بیشتر برای احتیاجات داخلی به کار می­رفت؛ اما نوع مرغوب آن که رنگ خوبی نیز داشت، برای پوشاک خود ایرانیان و مردم قفقاز به کار می­رفت.[6]


چرم


تولید «چرم» بیشتر در همدان رواج داشت. چرم همدان برای دوخت کفش تولید می­شد و چرم مرغوب «ساغری» هم از پوست الاغ با رنگ سبز براق تهیه می­شد. در کرمان، چرم از پوست بز و قوچ کوهی تهیه می­شد. کارگاه­های چرم سازی با 40 تا 50 کارگر برای تولید فرآورده­هایی که بیشتر نیاز خارجیان بود، فعالیت می­کردند.


نمد


مهارت بسیار زیاد ایرانی­ها در تولید انواع و اقسام «نمد» با طرح­های زیبا و خطوط رنگی حاشیه دوزی، این محصول را ممتاز کرده بود. این نمدها بیشتر در یزد تولید می­شد و اگرچه ضخامت نسبتاً زیادی داشتند؛ اما بسیار منعطف و نرم بودند.


اجناس پشمی


نوعی «پتوی» ضخیم و بادوام، از پشم در کرمان تولید می­شد که آب در آن نفوذ نمی­کرد. در خراسان نوع دیگری از پارچه­های پشمی به نام «برک» از «پشم شتر» بافته می­شد که بسیار گرم و بادوام بود. جوراب‌های ایرانی بافته شده از پشم نیز بسیار لطیف و خوش رنگ بوده و بهترین آن در «شیراز» و «خوی» تهیه می­شده است. بافت پارچه­هایی مثل «تافته»، «کنف»، «مخمل» و «اطلس» نیز در آن روزگار جز صنایعی بوده است که بیشتر در «مشهد» و «کاشان» رونق داشته و مردم با آن روزگار می­گذراندند.[7]


حنا و تریاک 


«کرمان» در اواخر دوره قاجار نه تنها در ایران بلکه در تمام خاورمیانه تنها منطقه تولید «حنا» به شمار می­رفت. «تریاک» نیز یکی از تولیدات قابل ملاحظه در این دوره بود و بیشتر در کارگاه­های «مشهد» به صورت مواد خام و یا شیره تولید می­شد.[8]


معادن


به جز منسوجات و صنایع دستی، «معادن» سرشار ایران نیز راه را برای ایجاد صنایع دیگر فراهم کرده بود؛ اگر چه ایرانی‌ها از دانش استخراج معادن بی­بهره بودند و این صنعت تماماً در دست عاملان روسی و انگلیسی بود. ذخایر عظیم «مس»، «آهن»، «سرب»، «نمک طعام» و «گوگرد» به دلیل فقدان دانش کافی و نبود راه­ها و هزینه­های گزاف استخراج، چندان کمکی به اقتصاد و صنعت ملی نکرد. فقط قسمت بسیار اندکی از معادن غنی آهن مملکت در مازندران و خراسان استخراج می‌شد و بقیه «آهن» مورد نیاز از «هند» وارد می­شد. کارگران ایرانی، از آهن شمشیر­های بسیار مرغوبی تولید می­کردند، که به «شمشیرهای دمشقی» شیراز و مشهد معروف بود. در کارگاه­های اسلحه­سازی اصفهان، شیراز و تهران اسلحه­های آتشین خصوصاً «تفنگ» از روی نمونه اروپایی ساخته می­شد. فقط «سرب» و «لاجورد» به مقدار زیاد و کیفیت مطلوب تولید و به مصرف داخلی می­رسید. معادن لاجورد در روستای قمصر کاشان و نزدیکی قزوین بودند.[9]


رشد و افول صنایع


در پرتو اعاده نظم توسط سلاطین قاجار اکثر صنایع دستی بار دیگر در ایران شکوفا شد و جای خود را در بازارهای داخلی و خارجی باز کرد. البته یکی از عوامل این رونق شاید کاهش صادرات اروپا به دلیل جنگ­های ناپلئونی باشد؛ ولی کالاهای ماشینی اروپایی خطر بسیاری را در همان زمان برای صنایع داخلی به وجود آورد و آن را به زوال کشاند.
در اوایل سلسله قاجار بعضی از اولیای امور متوجه زیان­های رقابت فرآورده­های اروپایی بودند و برای جلوگیری و یا دست­­کم محدود ساختن ورود محصولات خارجی تلاش می­کردند، مثلاً “آقا محمدخان” دستور داد تا هر کسی را که مزاحم تجار شود به شدت مجازات کنند و شهر «مرو» را به صورت مرکز بازرگانی بزرگی در آورد تا به واسطه آن صنایع داخلی رونق بیشتری بگیرد و یا در زمان صدارت “قائم­مقام فراهانی” این تلاش‌ها بیشتر شد، نماینده انگلیس به وزیر خارجه کشورش این طور می­نویسد: «شاه هر وسیله­ای را برای جلوگیری از مصرف فرآورده­های صنعتی اروپایی برای تشویق مصرف تولیدات ایرانی اتخاذ می­کند. به این منظور اخیراً به تولیدکنندگان بعضی از پارچه­ها مساعدت پولی و پاداش­هایی داده و تأکید نموده است که درباریان به تدریج پارچه­های پشمی ایرانی و شال­های کرمان را به جای پارچه­هایی که در زمان حاضر در لباس­هایشان به کار می­رود، به کار ببرند؛ البته این تلاش‌ها پشتیبانی در خارج از دربار ندارند و به جایی نخواهند رسید.»[10] ولی فشار و تهدید بیگانگان مانع از آن می­شد که نتیجه­ای به دست آید.
با تمام این تلاش‌ها تا پنجاه سال اول حکومت قاجارها هنوز صنایع دستی کما بیش وضع خود را حفظ کرده بودند. در سال‌های بعد نیز صنایع ایران به جز فرش و بعضی صنایع که فرآورده­های آنها مورد علاقه اروپاییان بود، پیشرفتی نکرد.


دلایل افول صنایع ایران


تا قبل از دوره نخست تلاش‌های بسیاری برای رشد صنایع انجام شد؛ اما به دلایلی به موفقیت نرسید. علل این ناکامی ناتوانی رقابت صنایع دستی ایران با صنایع ماشینی اروپا بود. در ایامی که صنایع ماشینی در اروپا به سرعت توسعه می­یافت، در ایران جز چند کارخانه کوچک که بیشتر آنها نیز دوامی نیاورد، صنایع جدیدی تأسیس نشد. مانع بزرگ پیشرفت ایران در تأسیس صنایع ماشینی که مستلزم سرمایه­گذاری زیاد بود، فقدان امنیت بود. مردم هم از نشان دادن سرمایه خود می­ترسیدند و از اینکه مالک محصول خود خواهند ماند، اطمینان نداشتند.
“جیمز فریزر” که در زمان فتحعلی شاه به ایران سفر کرده می­نویسد: «مانع عمده بهبود و رونق کشور ایران را ناامنی می­داند… هیچ کس دست به تولید کالایی که ساعتی بعد از چنگش به در برند­، نخواهد زد.»
در همین دوران بحران شدیدی در کارخانه­های بافندگی کاشان رخ داد که به خوابیدن بیش از 1500 کارخانه منجر شد؛ اما بخشیدن مالیات دولتی توسط فتحعلی شاه باعث شد، این کارخانه­ها دوباره مشغول کار شوند؛[11] گرچه این اقدامات دولت برای حفظ و حمایت از صنایع داخلی با گشودن دروازه­های کشور به روی بیگانه در تضاد کامل قرار داشت، که این امر مسأله حمایت از صنایع داخلی را خود به خود منتفی می­کرد.[12] از کارخانه­جات نساجی و اسلحه سازی و زربافت و مخمل ایران که روزگاری به تمام مشرق زمین صادر می­شد، خبری نبود. همجواری با انگلیس و پر کردن بازارهای ایران از اجناس ماشینی این کشور این نتیجه شوم را در برداشت.[13] ایرانیان در دوران محمدشاه به تدریج به زیان‌های ناشی از باز گذاشتن دروازه­های مملکت آگاه شده بودند که این مصنوعات زیبای اروپا به بهای نیستی مملکت و فقر و گرسنگی مردم و تولید­کنندگان تمام می­شود؛ اما اقدامات ایرانیان برای مبارزه با این امر از شعار و پند و تهدید و گاهی تحریم نیم­بند تجاوز نمی­کرد.


امیرکبیر و احیاء صنایع


اواخر دوره قاجار و همزمان با پیشرفت صنایع در اروپا تأسیس کارخانه­ توسط امیرکبیر در ایران آغاز شد. امیر معتقد بود که صنایع جدید اروپا را باید با احداث کارخانجات، در خود ایران رواج داد و به عبارت دیگر باید احتیاجات مادی جدید را که از لوازم تمدن اروپا می­باشد، در داخل کشور بسازند، ضمناً تشویق از صنایع ملی را جزء مواد اساسی برنامه اقتصادی خود قرار داده بود.
در سال 1268هـ.ق. کارخانه شکرسازی در میدان «ارگ» ساری و بابل ساخته شد که شکر مازندران را تصفیه کرده و قند و شکر سفید تولید می­کرد. کارخانه بلورسازی و چینی­سازی در تهران و شکر سازی قم و اصفهان، در همین سال احداث شد. کارخانه­های دیگری همچون چراغ برق در مشهد، پنبه کاری در سبزوار، صابون‌پزی، آجرپزی، کاغذسازی و ریسمان­ریسی در تهران و چلواربافی و حریربافی در کاشان از دیگر مؤسسات صنعتی بودند.
امیرکبیر برای گسترش و رشد صنایع، هنروران و صنعتگران را طی سال‌های 1267 و 1275هـ.ق. برای آموختن دانش ماهوت­بافی، چینی­سازی و کاغذگری به اروپا فرستاد. امیر در استخراج معادن ایران طبق اصول علمی اروپایی بسیار اهتمام کرد و متخصصینی را نیز از اتریش آورد که به پیشرفت قابل ملاحظه­ای در این امر منجر شد. کارخانه­هایی نیز برای پنبه­ پاک­کنی و کشیدن روغن زیتون و چوب­بری توسط روسها و کارگاه آهنگری در آذربایجان به دست آلمان‌ها به راه افتاد.
صدراعظم به غیر از تولید صنایع خارجی در داخل به توسعه و رونق صنایع ملی نیز بسیار علاقمند بود، در مازندران شال چوخای­پشمین که مخصوص لباس اهالی آنجا بافته می­شد، با تلاش امیرکبیر به حدی رونق گرفت که به جای ماهوت، در دوخت لباس نظامیان به کار گرفته شد.[14]
بعد از مرگ امیر در تمام دوره حکومت قاجار تمام برنامه­ها و نقشه­های او به دست فراموشی سپرده شد؛ رشد صنعت متوقف شد و از کارگاه­ها و کارخانه­هایی که به هزاز امید و تلاش تأسیس شده بودند، ویرانه­ای بیش نماند. از صنعت و تجارت تنها دو نام بی­مسمای «وزارت صنایع» و «وزارت تجارت» باقی ماند و به جای احیای صنایع داخلی اعطای امتیازات به بیگانگان خصوصاً روس و انگلیس متداول شد؛ کمپانی­ها و کارخانه­های خارجی بر اقتصاد، تولید و تجارت ایران چنگ انداخته و کارخانه­های ایرانی را یکی پس از دیگری به تعطیلی کشاند.[15]

[1]. لغت‌نامه دهخدا، معنای کلمه صنیعه.
[2]. نصر، تقی؛ ایران در برخورد با استعمارگران، تهران، شرکت مؤلفان و مترجمان، چاپ اول، ص398.
[3]. تاجبخش، احمد؛ فرهنگ و تمدن در قاجار شیراز، نوید شیراز، 1373، ص52.
[4]. عیسوی، چارلز؛ تاریخ اقتصادی ایران، ترجمه یعقوب آژند، تهران، گستره، چاپ دوم، 1369، ص429.
[5]. کرزن، لرد؛ ایران و مسأله ایران، ترجمه علی جواهرکلام، تهران، سینا، 1347، ص230.
.[6] پولاک، سفرنامه پولاک، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، خوارزمی، صص165ـ169.
[7]. عیسوی، پیشین، ص441.
[8]. نصر، پیشین، ص398.
.[9] همان، صص396تا 457.

[10]. لرد کرزن، پیشین، ص238.
[11]. فشاهی، محمدرضا؛ تکوین سرمایه داری در ایران، تهران، گوتنبرگ، 1990، ص211.
[12]. معتضد، خسرو؛ تاریخ تجارت و سرمایه‌گذاری در دوره قاجار، تهران، جانزاده، 66، ص287.
.[13] فلاندن، اوژن؛ سفرنامه، ترجمه حسین میر صادقی، تهران، کتابفروشی اشرفی، ص338.
.[14] آدمیت، فریدون؛ امیرکبیر و ایران، تهران، خوارزمی، 1362، ص411.
[15]. شیخ نوری، محمد؛ فراز و فرود اصلاحات در زمان امیرکبیر، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 86، ص70.

 

نویسنده :  سعيده سلطاني مقدم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *