ديدگاه نيچه نسبت به ايران باستان
نگارنده: Shahram
در مجموعه يِ نوشته هايِ نيچه دو بار از ايران (Persien) نام برده ميشود و چندين بار از ايراني (persisch) و يكبار هم از پيشايراني (vorpersisch)، كه اشارههايى هستند به روابطِ دولتشهرهايِ يوناني با امپراتوريِ ايران و گاه تحليلى از آن. توجّهِ او، پيش از هر چيز، به پيآمدهايِ جنگهايِ ايران و يونان و اثرِ ژرفِ آن بر دنيايِ يوناني ست، كه به ’جنگِ پلوپونزي‘ ميانِ دولتشهرهايِ آتن و اسپارت، با شركتِ ديگر دولتشهرها، ميانجامد. اين جنگ تماميِ يونان را به مدّتِ پنجاه سال درگير ميكند و ويرانيِ بسيار به بار ميآورد. افزون بر اينها، بيست و هشت بار از ايرانيان (die Perser) نام ميبرد و در برخى از پارهنوشته هايِ (Fragmente) او ميتوان نگرهيِ او را نسبت به ايرانيانِ باستان و فرهنگِشان بهروشني يافت. وي، بهويژه، ستايشگرِ چيرگي ايرانيان در تيراندازي و سواركاري و جنگاوري و نيز حالتِ سروري و قدرتخواهي شان است؛ و نيز پافشاري شان بر فضيلتِ راستگويي. اينها كردارها و ارزشهايى ست كه وي شايستهيِ زندگانيِ والامنشانهيِ انساني ميداند. امّا، بالاترين درجهيِ توجّهِ خود به ايرانيان و بزرگداشتِ آنان را آن جا نشان ميدهد كه از زمانباوريِ ايرانيان سخن ميگويد؛ باورى كه به ديدگاهِ او نسبت به زمان و ’بازگشتِ جاودانه‘يِ آن همانند است. اين ديدگاه در برابرِ آن ديدِ متافيزيكيِ يوناني قرار ميگيرد كه با افلاطون هستيِ زَبَرزمانيِ ’حقيقي‘ را در برابرِ هستيِ ’مجازيِ‘ گذرا يا زمانمند قرار ميدهد: ’من ميبايد به يك ايراني، به زرتشت، ادايِ احترام كنم. ايرانيان نخستين كسانى بودند كه به تاريخ در تماميّتِ آن انديشيدند.‘ در دنبالِ آن نيچه در اين پارهنوشته به هزارهها در باورهايِ دينيِ ايرانيِ باستان اشاره دارد و ميافزايد، ’[ايرانيان تاريخ را] همچون زنجيرهاى از فرايندها [انديشيدند]، هر حلقه به دستِ پيامبرى. هر پيامبر هزاره (hazar)يِ خود را دارد؛ پادشاهيِ هزارسالهيِ خود را.‘ در چنين گفت زرتشت از ’هزارهيِ بزرگِ (grosser Hazar) پادشاهيِ زرتشت‘ سخن ميگويد، ’پادشاهيِ بزرگِ دوردستِ انسان، پادشاهيِ هزارسالهيِ زرتشت.‘
در پاره نوشتهاى در ميانِ آثارِ منتشر شده پس از مرگاش، از يك فرصتِ از دست رفتهيِ تاريخي دريغ ميخورد كه چرا به جايِ روميان ايرانيان بر يونان چيره نشدند: ’به جايِ اين روميان، چه خوب بود كه ايرانيان سرورِ (Herr) يونانيان ميشدند.‘ اين يادداشتِ كوتاه را ميتوان اين گونه تفسير كرد كه نيچه اين جا نيز گرايشِ خود به جهانبينيِ زمانباورِ ايرانيان در برابرِ متافيزيكِ يوناني نشان ميدهد. زيرا با فرمانرواييِ روميان بر يونان، فرهنگِ يوناني و متافيزيكِ فلسفيِ آن بر فضايِ روم چيره شد و راه را برايِ ظهورِ مسيحيّت و نگرشِ آخرتانديش و زمانگريز و ديدِ هيچانگارانهيِ آن نسبت به زندگانيِ زميني گشود. نيچه بر آن است كه مسيحيّت، در مقامِ دينِ ’مسكينان‘، زندگانيِ گذرايِ زميني را به نامِ ’پادشاهيِ جاودانهيِ آسمان‘ رد ميكند و بدين سان نگرشِ مثبت يا ’آريگوي‘ به زندگي را بدل به نگرشِ منفي ميكند. حال آن كه فرمانرواييِ ايرانيان بر يونان ، با نگرشِ مثبتشان به زندگي و زمان، ميتوانست روندِ اين جريان را دگر كند و از يك رويدادِ شوم در تاريخ پيشگيري كند.
زرتشتِ ايراني و زرتشتِ نيچه
نيچه در نخستين نوشتههاياش نامِ آشنايِ Zoroaster را به كار ميبرد كه از ريشهيِ يوناني ست و در زبانهايِ اروپايي به كار ميرود. Zoroasterنخستين بار در يادداشتهايِ ۱۸۷۰۷۱ ديده ميشود؛ يك دهه پيش از نوشتنِ چنين گفت زرتشت. در اين يادداشت، چهبسا با لحنى دريغ آميز، ميگويد كه، ’اگر داريوش شكست نخورده بود، دينِ زرتشت بر يونان فرمانروا شده بود.‘ همچنين در رسالهاى از اين دوران، كه پس از مرگِ او به چاپ رسيده، به داستانِ شاگرديِ هراكليتوس نزدِ زرتشت (Zoroaster) اشاره ميكند. نام زرتشت به صورتِ ايرانيِ باستانياش، يعني Zarathustra، نخستين بار در كتابِ دانشِ شاد، (پارهنويسِ ۳۴۲) پديدار ميشود كه در ۱۸۸۲ انتشار يافته است. نيچه نخستين پارهيِ ’پيشگفتارِ زرتشت‘، يا نيايشِ او در برابرِ خورشيد، از كتابِ چنين گفت زرتشت، را اين جا گنجانده است. اين پاره در سالِ پس از آن در نشرِ بخشِ يكم از چهار بخشِ چنين گفت زرتشت در جايِ اصليِ خود قرار ميگيرد.
جايِ آن است كه بپرسيم نيچه چرا نامِ آشنايِ Zoroaster را رها كرد و به صورتِ ايرانيِ باستانيِ آن روي آورد، يعنيZarathustra ؛ صورتى كه چهبسا جز فيلولوگهايِ سررشتهدار از زبانهايِ باستانيِ هند–و–ايراني كسى با آن آشنا نبود؟ او خود در اين باره توضيحى نميدهد، ولي دليلِ آن، به گمانِ من، ميتواند اين باشد كه نيچه ميخواهد نه با زرتشتِ شناخته شده در اروپا از راهِ يونان، كه با زرتشتِ اصلي در سرآغازِ تاريخ از درِ همسخني درآيد. و چنان كه خود ميگويد، با اين همسخني ميخواهد هم به انديشهگرِ بزرگِ آغازين ادايِ احترام كند و هم بزرگترين ’خطا‘يِ او را به او يادآور شود و از زبانِ او اين خطايِ بزرگِ آغازينِ تاريخِ بشر را درست گرداند. خطايِ اصليِ زرتشت—— و تماميِ دينآوران و فيلسوفانِ بزرگ كه بنيادِ تاريخِ انديشهيِ بشري را تا به امروز گذاشته اند—— اين است كه هستي را بر بنيادِ ارزشها، بر بنيادِ اخلاق، بر بنيادِ نيك و بد، تفسير كرده اند. زرتشت، پيامبرِ ايراني، در سپيدهدمِ تاريخِ بشري، هستي را پهنهيِ جنگِ نيك و بد دانسته است كه در دو چهرهيِ ايزديِ همستيز، يعني اهورا و اهريمن، نمايان ميشود. اين تفسير پيشاهنگِ تفسيرِ مسيحياى ست كه هستي را پهنهيِ ’گناه و كيفرِ جاودانه‘ ميشمارد و يا تفسيرِ سقراطي و افلاطونياى كه مثالِ ’نيكي‘ را، در مقامِ والاترين ارزش، بر تاركِ هستي مينشاند. نيچه در برابرِ اين اخلاقباوري (Moralismus) اخلاقناباوريِ (Immoralismus) خود را مينشاند كه هستي را در ذاتِ خود فارغ از ارزشهايِ بشري ميداند و بر آن است كه ’بيگناهيِ‘ نخستينِ آن را به آن بازگرداند. بدين سان است كه هستيشناسيِ اخلاقباورانهيِ زرتشتِ اصلي، كه در سرآغازِ تاريخ به ميدان آمده و ذهنيّت و فرهنگِ بشري را شكل داده، در برابرِ هستيشناسيِ اخلاقناباورِ زرتشتِ نيچه قرار ميگيرد كه در پايانِ اين تاريخ، در روزگارِ برآمدنِ ’واپسينِ انسان‘ ندايِ گذار از انسان به اَبَرانسان را سر ميدهد. اَبَرانسان انسانى ست بر ’انسانيّتِ‘ خود چيره شده و به بيگناهيِ نخستين بازگشته؛ انسانى كه ميتواند بر ’انسانيّت اخلاقيِ خود، و همهيِ تُرُشرويي و سختگيري و خشكيِ آن، خنده زند. اَبَرانسان انسانى ست ’خندان‘ كه هستي را از همهيِ رنگها و نيرنگهايِ بشري (و بس بسيار بشري) آزاد ميكند و آن را، با ارادهيِ از ’كينتوزي‘ رها شدهيِ خويش، چنان كه هست، ميپذيرد و به زندگاني ’آري‘ ميگويد.
بدينسان، اخلاقناباوريِ زرتشتِ نيچه درست پادنشين يا نقطهيِ مقابلِ اخلاقباوريِ زرتشتِ اصلي ست. نيچه در كتابِ اينك، مرد!، كه در آن به شرحِ زندگانيِ روشنفكرانه و تحليلِ كوتاهى از آثارِ خويش ميپردازد، دليلِ گزينشِ نامِ زرتشت را برايِ گزارشِ فلسفهيِ خويش بازميگويد:
هرگز از من نپرسيده اند، امّا ميبايست ميپرسيدند كه معنايِ نامِ زرتشت در دهانِ من چيست؛ در دهانِ نخستين اخلاقناباور: معنايِ آن درست ضدِّ آن چيزى ست كه مايهيِ بيهمتاييِ شگرفِ اين ايراني (Perser) در تاريخ است. زرتشت بود كه نبردِ نيك و بد را چرخِ گردانِ دستگاهِ هستي انگاشت. ترجمانيِ اخلاق به مابعدالطبيعه، در مقامِ نيرو[يِ گرداننده]، علّت، غايت به ذاتِ خويش، كارِ او ست. اين پرسش، امّا، در جا پاسخى در بُنِ خويش در بر داشت. زرتشت بود كه اين شومترين خطا را پديد آورد، خطايِ اخلاق را: پس او ميبايد همچنين نخستين كسى باشد كه به اين خطا پي ميبَرَد. او نه تنها از هر انديشهگرِ ديگر در اين باب تجربهيِ درازتر و بيشترى دارد كه——— تماميِ تاريخ ردِّ تجربيِ اصلِ [وجودِ] بهاصطلاح ’نظمِ اخلاقيِ جهاني‘ ست——— بالاتر از آن اين است كه زرتشت راستگوتر از هر انديشهگرِ ديگر است. آموزهيِ او، و تنها آموزهيِ او، ست كه راستگويي را در مقامِ والاترين فضيلت مينشاند——— برخلافِ ترسوييِ’آرمانخواهانِ‘ و گريزِشان از برابرِ واقعيّت. زرتشت به اندازهيِ تمامِ انديشهگرانِ ديگر دلاوري دارد. راست گفتن و نيك تير انداختن، اين فضيلتِ ايراني ست.———فهميدند چه ميگويم؟ … از خويش برگذشتنِ اخلاق از سرِ راستگويي، از خويش برگذشتنِ اهلِ اخلاق و به ضدِّ خويش بدل شدن—— به من—— اين است معنايِ نامِ زرتشت در دهانِ من.
روايتِ سنّتيِ زرتشتي حكايت ميكند كه زرتشت در سي سالگي به كوهستان رفت و ده سال در آن جا به انديشه پرداخت و سپس در مقامِ پيامآور از جانبِ ايزدِ نيكي، اهورامزدا، به سويِ مردمان آمد تا آنان را از گردشِ چرخِ هستي بر محورِ جنگِ نيكي و بدي آگاه كند و آنان را به گرفتنِ جانبِ نيكي برانگيزد. امّا زرتشتِ دوّمين پيامى درستِ ضدِّ اين دارد و نه تنها هستي را گردنده بر محورِ نيك و بد نميداند، كه آن را صحنهيِ رقص و بازياى آزاد از هر قيدِ اخلاقيِ ماوراءِ طبيعي ميداند. اگر زرتشتِ نخستين، در سرآغازِ تاريخِ گشوده شدنِ افقِ روحاني به رويِ بشر، از همسخني با خدا و پيامآوري از جانبِ او به سويِ انسانها بازميگردد و كتابِ ’آسماني‘ ميآورد، زرتشتِ دوّمين در پايانِ اين تاريخِ روحاني پديدار ميشود و تكاندهندهترين و همچنين رهانندهترين پيام را با خود دارد: خدا مرده است! با اين پيام او پايانِ امكانِ تفسيرِ اخلاقي و غايتباورانهيِ هستي و تاريخِ روحاني و ماوراءالطبيعهيِ بنيادينِ آن را اعلام ميكند و امكانِ تاريخِ ديگرى را برايِ بشر بشارت ميدهد. پيامِ او اين است: ’به زمين وفادار باشيد و باور نداريد آنانى را كه با شما از اميدهايِ اَبَرزميني سخن ميگويند.
لینک این مطلب درتالار گفتمان:
موضوع: نیچه و ایران
افکار و عقاید خود را با دیگران در تالار گفتمان تاریخ فا به اشتراک بگذارید و همچنین از کتابخانهو نگارخانه تاریخی این تارنما دیدن فرمائید:
با تاریخ فـا ، مرجع تاریخ و تمدن ایران و جهان باستان همراه باشید…