همان طور که میبینیم در تفسیرهای پژوهشگران غربی برای نامهای جغرافیایی یاد شده در کتیبههای هخامنشی و دیگر گزارشهای تاریخی ، گرایش بسیار شدیدی به کشاندن این نامها به سوی «شرق» دیده میشود تا زمینه برای کشورگشاییهای الکساندر آماده گردد.
اینک میپردازیم به برخی دیگر از این ابهامات جغرافیایی.
▬ پارت :
امروزه سرزمین «پارت» را جایی در نواحی شرقی ایران میدانند.
مشهور است که در کتیبههای آشوری مربوط به قرنهای 9 و 8 قبل از میلاد از «ماد»ها و «پارسواش»ها در نواحی شمال غربی ایران یاد شده است.
بسیاری از پژوهندگان ، پارسواش را همان «پارس»ها دانستهاند که اشتباه است.
■ «رکنالدین همایونفرخ»:
{ پارسیها هیچگاه و در هیچ تاریخی در حدود ارومیه سکونت نداشتهاند و این یک اشتباه محض است زیرا اگر قبول کنیم (به فرض محال) که پارسواشها به گفتهی آشوریها تا سال 722 پیش از میلاد در حدود آذرباجان و کردستان سکونت داشتهاند پس چگون میتوان توجیه کرد که :
«اممان مینائو» پادشاه انشان با «سناخریب» پادشاه آشور جنگ میکند به سال 692 (به نوشتهی آشوریها) و در این جنگ ، طایفهی پارسی به کمک انشانیها وارد جنگ میشوند و باز چگونه میتوان توجیه کرد که :
در سنه(=سالهای) 655 – 633 پیش از میلاد که «فورتیش» پادشاه ماد ، پادشاه انشان را به اطاعت میآورد؟
باید توجه داشت که پارسیها همان ساکنان انشان و جانشینان پادشاهان انشانی(=انزانی) بودهاند.
آیا میتوان پذیرفت که پارسیها تا سال 700 پیش از میلاد در حدود آذربایجان و کردستان بودهاند و ناگهانی در سال 692 یعنی 8 سال بعد در حدود خوزستان امروزی ، سلطنت تشکیل داده و با آشوریها جنگیدهاند؟
برای رفع این اشتباه باید گفت که … «پارسواش»ها همان « پارس»ها نیستند و پارسواش ، تلفظ آشوری «پرثوا» یعنی «پارث»ها میباشند.
«پرثوا»ها طایفهای آریایی از تیرهی سکاییها بودهاند و سکونت پرثواها در حدود آذربایجان و کردستان صحت دارد و کشف گورهای پارتی مؤید و مستند این نظر است.}
[تاریخ هشتهزار سال شعر ایرانی ▬ رکنالدین همایونفرخ ▬ رویهی 68]
واژههای «پارس» و «پارت» همریشه هستند و در هر 4 سوی ناحیهی «ماد» ، این نام دیده میشود :
■ {این اصطلاحات به کلمات ایرانی «پارس» و «پرسَو» که به معنی «دنده» و مجازاً «پهلو» و «کنار» است. «پارس» و «پارسوا» و «پارت» در کنار خاک ماد قرار داشتند. در جنوب : «پارس» ، و در مغرب : «پارسوا» ، و در مشرق : «پارت» قرار داشتند. (و در شمالِ ماد در میان دیگر قبایل به نام «پارسیها» هم برمیخوریم). هر سه نام به معنی «کنار» میباشد و «ماد» در مرکز پارسوا و پارس به نظر میرسد و ظاهراً پارت برای قبایلی که به لهجههای جنوب غربی سخن میگفتند به منزلهی «کناری» بوده.}
[تاریخ ماد ▬ ایگور میخاییلوویچ دیاکونوف ▬ برگردان : کریم کشاورز ▬ رویهی 68]
▬ هند :
■ «احمد حامی» :
{در «کفالایای مانی» آمده است که او در سدهی 3 میلادی از بابِل با کشتی به «هند» ، به فارس رفته و از فارس به بابل ، به میشان ، به خوزستان رفته است.
هندی که مانی به آن جا رفته ، هند جنوب خوزستان است …
مانی شناسان باختر ، مانی را در راه هند ، روانهی کشور «کوشانیان» و «کابل» کردهاند که نمیشود با کشتی به آنجا ها رفت. زمانی هم برای رفتن و برگشتن مانی به شبه قارهی هندوستان امروزی کافی نبوده است. زیرا مانی در واپسین سال پادشاهی اردشیر ، با کشتی به هند رفته و پس از به تخت نشستن شاپور که پشتیبان مانی بوده ، به تیسفون بازگشته و به دیدن شاپور رفته و کتاب «شاپورگان» را به نام او نوشته است.
از رفتن مانی به هند تا به تخت نشستن شاپور ، کمتر از یک سال بوده و مانی در آغاز پادشاهی شاپور به دیدن او رفته است. این کار 2 تا 3 سال به درازا کشیده. در این 2 تا 3 سال ، مانی نمیتوانسته به شبه قارهی هندوستان رفته ، یک سال در آنجا مانده ، دین خود را تبلیغ کرده و از راه فارس به بابل برگشته باشد.}
[سفر جنگی اسکندر مقدونی به درون ایران و به هندوستان بزرگترین دروغ تاریخ است ▬ احمد حامی ▬ 15 و 16]
■ «اصلان غفاری» :
{هنگام ورود مسلمانان به ناحیهی «بصره» ؛ این ناحیه : «هند» نامیده میشده است … تا قرون اولیهی اسلامی ، نواحی شمال غربی خلیج فارس به نام «هند علیا» معروف بوده و به خصوص اهالی بصره ، رودخانهی پهلوی بصره را «رود هند» مینامیدهاند. و مخصوصاً «مسعودی» و «طبری» تصریح مینمایند که بصره و نواحی خوزستان به نام سرزمین هند موسوم بوده است. اتفاقاً در ناحیهی خوزستان فعلی ، اسامی دِهها(=روستاها) و مناطقی چند با کلمهی «هند» و «اند» شروع میشود. مانند : «هندیجان» ، «اندیمشک» ، «هندورابی» ، «اندیکان» و غیره.}
[قصهی سکندر و دارا ▬ اصلان غفاری ▬ رویهی 137 و 138]
▬ یونان
■ «امید عطاییفرد» :
{در شاهنامه آمده است که فریدون پس از پیروزی بر ضحاک ، دارای 3 پسر میگردد. وی در پی همسران شایستهای برای پوران(=پسران) خویش ، دستور خردمند خود ــــ جندل ــــ را به جستجو و خواستگاری 3 دختر شایسته میفرستد که در این میان ، دختران «سرو»(شاه یمن) برگزیده میشوند.
در شاهنامه ، نشانی جغرافیایی آشکاری دربارهی جایگاه شاه یمن داده نشده است. معمولاً هنگامی که سخن از «یمن» میرود ، یمن امروزی که در جنوب عربستان قرار دارد به پندار میآید.
اما آیا جاهای دیگری نیز یمن نامیده میشده است؟
◄ پارهی یکم : یمن در پیرامون میاندورود(بینالنهرین)
1. «فریدون جنیدی» هنگام بررسی داستان شاه یمن نوشته است :
< مقصود از یمن ، همین یمن امروزی نیست. بلکه اشاره به سرزمین بسیار نزدیکتر مثل ایلام و آنشان و قسمتهایی از جنوب غربی خوزستان ، یا حمیر و حداکثر نواحی غربی اروندرود و فرات است.>
2. در منظومهی پهلوی «درخت آسوریگ» از شهر آسوریگ نام برده شده و دکتر : «ماهیار نوابی» دربارهی واژهی آسوریگ چنین آورده است :
<asur : سورستانی ، منسوب به کشور سورستان = asuring ، سورستان ، بابِل ، سواد ،
عراق که مرکز آن «وه اردشیر» و تیسفون بوده است + ig – ای (نشان نسبت) > اگر بتوان سورستان را سور + استان دانست ، آنگاه سورستان یعنی «سرزمین سور».
آیا نام «سرو» ، دگرگونشدهی «سور» نیست؟ اگر چنین باشد (با توجه به 1 و 2) رابطهی نامهای «سرو» و «یمن» به دست میآید. (ارتباط نام سورستان را با آشور یا آسور نیز احتمال دادهاند.)
◄ پارهی دوم : شام و یمن و مازندران
در دوران کهن ، پارهای از نامهای جغرافیایی دچار جابجایی میشده است و گاه 2 یا چند نقطه را به یک نام میخواندهاند. «یمن» نیز یکی از این نامها میباشد که برای پرداختن به آن میبایست نخست به نام «مازندران» اشاره کنیم و سپس به ارتباط این دو سرزمین (همراه با سرزمین شام)
پی ببریم. در این باره به نوشتههای 5 دفتر از پیشینیان نگاه میکنیم :
1. تاریخ طبرستان و رومیان و مازندران :
اسم مازندران محدث است ، زیرا که مازندران در زمین مغرب است …
2. مجملالتواریخ :
فریدون ، قارن کاره را به چین فرستاد … و. بعد از آن ، به مازندران مغرب رفت …
3. احیاءالملوک :
این مازندران که مشهور شده ، نه این است ، بلکه مازندران ناحیهای است در بلاد شام …
4. دیباچهی کهن شاهنامه :
شام و یمن را مازندران خواندند …
5. زینالخبار : رستم با دوازده هزار مرد مسلح ، از راه دریا به مازندران آمدند که او را «یمن» میگویند.
با نگرشی به 5 روایت بالا ، آشکار میشود که چگونه نامهای یمن و شام و مازندران به یک ناحیه گفته میشد و بدین سان ، ما با یمن دیگری در غرب ایرانزمین روبرو میشویم. از سوی دیگر با توجه به نام دیگر شام ، یعنی «سوریه» یا «سیریا» و در نظر گرفتن دگرگونگی این نام ، بعید نیست که یادوارهی نام سوریه در شاهنامه به چهرهی «سرو» در آمده باشد.
دربارهی دگرگونگی و جانشینی «سرو» و «سور» این نکته به چشم میخورد که در بخشهایی از مازندران و خراسان ، درخت سرو را “Sowr” میخوانند.
◄ پارهی سوم : قبرس و ایونیا
1. در دریای مدیترانه ، جزیرهای به نام قبرس با وسعت 9251 کیلومتر مربع به چشم میخورد که در جنوب سواحل ترکیه و غرب سواحل سوریه واقع است. در زمان باستان ، قبرس صادرکنندهی گندم ، مس و چوب سرو بوده است. به نوشتهی «ویل دورانت» ، نام انگلیس «مس» یعنی “Copper” و همچنین نام انگلیسی «درخت سرو» یعنی “Cypress” هر دو از نام جزیرهی «قبرس» “Cyprus” مشتق شده است.
دکتر : «محمد علی سجادیه» در رابطه با واژهی “Cypress” آورده است :
< این واژه به صورت “Cupressus” در رومی(لاتین) و با تلفظی کم و بیش مشابه در یونانی دیده میشود. به اعتقاد «ادی شیر» ، این واژه دگرگونشده و گرفته شده از فارسی «سرو ناز» است.
شاید ریشهی کلمهی قبرس که نام کشور و جزیرهی بزرگی است و مدتها جزو مستملکات ایران هخامنشی به شمار میآمد ، از این واژه گرفته شده باشد. >
آیا نام قبرس نیز نشانهای دیگر از یادواره ، و یا جایگاه «سرو شاه» است؟
2. در ترجمهی انگلیسی کتاب گیرشمن (ایران از آغاز تا اسلام) ، هنگام اشاره به کشورهای نام برده شده در کتیبهی داریوش بزرگ ، ناهمسان با متن فرانسه به
جای یمن ، «ایونیا» “Ionia”نوشته است.
آیا ایونیا ، نام دیگر یمن میبود؟ در کتاب «عهد عتیق» از ایونیا با عنوان «یاوان» “Yawan” نام برده شده که در اینجا شباهت «یاوان» با «یمن» قابل توجه است.
■ «بیژن شهیدی» :
< «ایونیا» در زبان ایلامی : ia-u-na و در زبان اکدی : ia-ma-na میباشد و تشابه ia-ma-na با «یمن» میتواند گواه قرار گیرد. >
در دفتر «تاریخ پیشرفت علمی و فرهنگی بشر» با اشاره به نامواژههای “Iwn” و “Iamani” که در یک کتیبهی مربوط به قرن 8 پیش از میلاد به دست آمده ، همریشگی آن با قوم «ایونی» را شایا دانسته است.}
[مرز مزدایی ▬ امید عطاییفرد ▬ رویهی 279 تا 282]
نگارنده: جمشید کیانی
لینک این مطلب در تالار گفتمان: