فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر
سخن نو آر که نو را حلاوتیست دگر
فسانهی کهن و کارنامهی به دروغ
به کار ناید ، رو در دروغ رنج مبر
[فرخی سیستانی]
یکی از بزرگترین (اگر نگوییم بزرگترین) دروغهای تاریخ جهان ماجرای «اسکندر» میباشد.
دروغی که پایه و اساس تمدن غرب را ساخته است. دروغی که همواره در سخنرانیها ، سمینارها و سینمایشان از آن بهره میبرند ؛ و هر چند گاه یکبار با نوشتن کتاب یا مقالاتی ، آن را زنده میکنند.
در این جستار ، بر آن هستیم تا به یاری مزدا و به فرمودهی استاد : «احمد حامی» : شرّ این هیولای دروغین را از سر تاریخ ایران بِکَنیم.
گفتنیست که در این جستار به تک تک رویدادها و اشتباهات این داستان نپرداختهایم و اصولاً یک مقالهی اینترنتی را گنجایش این کار نیست و برای این کار نیاز به نوشتن چندین و چند کتاب است.
در راستای نقد داستان الکساندر مقدونی ، به دوستان توصیه میشود که مستند ارزشمند «نقد و بررسی ترجمه لوح های بابلی مرتبط با الکساندر» که به کوشش 2 تن از پژوهشگران و هممیهنان ارجمندمان به نامهای «پرنیان حامد» و «نوید صلحدوست» فراهم آمده است را نیز ببینند.
هنگام خواندن و بررسی ماجرای اسکندر ، تاریکیها و ابهاماتی به چشم میخورد که متأسفانه بسیاری از پژوهشگران به سادگی از کنار آن گذشتهاند.
«علی بن حسین مسعودی» در دفتر «التنبیه و الاشراف» مینویسد :
{ایرانیان با اقوام دیگر دربارهی تاریخ اسکندر ، یک اختلاف بزرگ دارند و بسیاری از مردم از این غافل ماندهاند زیرا ما آن طوری که در ولایات فارس و کرمان و دیگر سرزمین عجمان دیدهایم ، این یک راز دینی و شاهی است و تقریباً هیچکس جز موبدان و هیربدان و اهل علم و درایت ندانند و در کتابهایی که دربارهی اخبار ایرانیان تألیف کردهاند و دیگر کتب و سرگذشت و تاریخ نیست.}
[برداشت از : اسکندر تاریخ ایران ، الکساندر یونانی نیست ▬ پرنیان حامد ▬ رویهی 10 ▬ بازگفت از : مسعودی]
«آملی کورت» نیز نوشته است :
{یکی از پرسشهای تاریخی که هنوز حل نشده این است که اسکندر چگونه و چرا توانست ایرانیان را شکست دهد؟}
[هخامنشیان ▬ آملی کورت ▬ برگردان : مرتضی ثاقبفر ▬ رویهی 78]
هماکنون چکیدهای از کارنامهی «الکساندر مقدونی» را مینگریم : { 1. الکساندر در سال 356 پیش از میلاد به دنیا امد.
2. در سال 336 پیش از میلاد در اغاز 21 سالگی به جای پدرش به پادشاهی مقدونیه در آمد.
3. در سال 334 پیش از میلاد یعنی 2 سال پس از رسیدن به فرمانروایی ، طرح حمله به ایران را ریخت.
4. در سال 334 پیش از میلاد پس از ورود پیروزمندانه به ایران و پشت سر گذاشتن نبرد «گرانیک» نخستین جنگ را در منطقهی «ایسوس» با ایرانیان به موفقیت به پایان رسانید که در نتیجه «داریوش سوم»(=آخرین شاه هخامنشی) راه فرار را پیش گرفت و خانوادهی شاهی به اسارت در آمدند.
5. در سال 332 پیش از میلاد از ایسوس به مصر رفت و پس از گرفتن لقب خدایی از کاهنان معبد «آمون» و ساختن شهر اسکندریه از مصر به «بابِل» بازگشت و از بابل به «اربیل» رفت و پس از تار و مار کردن سپاه پارسیان ، داریوش سوم را باری دیگر فراری داد.
6. در سال 327 پیش از میلاد پس از کشته شدن داریوش ، با هدف ظاهری تعقیب قاتلان داریوش اما در واقع با هدف فتح هندوستان و رسیدن به قلهی «پاراپامیزاس» ، از منطقهی کنونی گرگان در سواحل بحر خزر ، شروع به پیشروی به سوی مقصد کرد.
7. و سرانجام پس از رسیدن به بلندترین قلهی پیروزی در اوجِ موفقیت پس از بازگشت از هندوستان در سال 323 پیش از رسیدن به 33 سالگی ، در بابِل ، جان به جانآفرین تسلیم کرد. }
[کارنامهی به دروغ ▬ پوران فرخزاد ▬ رویهی 473 و 474]
هنگام بررسی نامهای جغرافیایی که در کتابهای تاریخی آمده ، با موضوعی به نام «جغرافیای دوبل» روبرو میشویم. به این معنی که یک نام ، ممکن است به دو مکان (و حتی بیشتر) تعلق داشته باشد.
افزون بر موضوع جغرافیای دوبل ، مشکل دیگری که در بررسی نامهای تاریخی – جغرافیایی وجود دارد این است که تفسیرهای امروزی این نامها با واقعیتْ ناسازگار است.
در این بخش از جستار ، برخی از این ابهامات جغرافیایی را مینگریم :
{◄ «گرگان / گرگانج / جرجان» : در شرق و جنوب شرقی دریای خزر ، و «گئورگیا» و «جئورجیا» و «گرجستان»
در غرب آن دریا در ناحیهی قفقاز.
◄ «نونکت» در ماوراءالنهر ، و «بیتاللحم»(به معنی «نونکت») در فلسطین.
◄ «کاشان» در ماوراءالنهر ، و «کاشان» در ایران مرکزی.
◄ «سغد» و «سغدبیل» در کنار رود «کُر» ، و «سغد» در ماوراءالنهر قدیم در شمال شرقی ایران.}
[قصهی سکندر و دارا ▬ اصلان غفاری ▬ رویهی 132 و 133]
و نمونههای فراوان دیگر که برخی از آنها را در ادامهی جستار خواهیم دید.
اینک نامهای سرزمینهای زیر فرمان هخامنشیان را طبق کتیبهی «نقش رستم» به همراه تفسیرها و تطبیقهای پژوهندگان امروزی مینگریم :
1. ماد = ماد = آذربایجان. عراق عجم. قسمتی از کردستان.
2. خووج یا خوژ = خوزستان یا ایلام قدیم.
3. پرثو = پارت = خراسان و گرگان.
4. هرایو = هرات.
5. باختریش = باختر = بلخ.
6. خوارزمیش = خوارزم = خیوه.
7. زرنک = سیستان.
8. هرخوتیش = رخج = افغانستان جنوبی تا قندهار.
9. ثت گوش = ساتاگید هرودوت = افغانستان مرکزی تا سند.
10. گندار = بعضی صفحهای در شمال شرقی کابل. بعضی کابل و پیشاور کنونی.
11. هندوسش = سند.
12. سک هوم ورک = اقوام حوالی سیحون.
13. سک تیگر خئودا = در چاپ کتاب نیفتاده است.
14. بابیروش = بابل.
15. آثورا = آشور.
16. آربای = عربستان بادیهای بینِ بینالنهرین و شامات.
17. مودرایا = مصر.
18. کتپ توک = کاپادوکیه.
19. سپرد = لیدیه / سارد.
20. یئون = یونانیان آسیای صغیر.
21. سکودر = مقدونیه.
22. یئوناتک برا = یونیان سپردار = تراکیه.
23. پوتییه یا پونتیه = بعضی سومالی
24. کوشیا = حبشستان.
25. مکیا یا مچیا = بعضی مکران. بعضی طرابلس غرب و برقه.
26. کرخا یا کرکا = بعضی گرجستان. بعضی کاریه …
27. پارس که باید به اسامی بالا اضافه شود و در بعضی از کتیبهها در ردیف اول اسم برده شده است./
قبل از توضیح در اطراف اسامی بالا باید یادآور شویم که اطمینان چندانی به صحت تلفظ این اسامی نیست و همچنین به تطبیق اسامی به نحوی که ذکر شد ، ایرادات بیشماری وارد است که اهم آنها به قرار زیر است :
1. برای نواحی مختلف افغانستان و سیستان امروزی ، 6 اسم فرض شده به این قرار :
یک :
هرایو = هرات.
دو :
باختریش = بلخ.
سه :
هرخوتیش رخج و افغانستان جنوبی.
چهار :
ثت گوش = افغانستان مرکزی تا سند.
پنج :
گندار = کابل و پیشاور.
شش :
زرنک = سیستان.
و در عوض ، ایالات مهمی چون گرگان ، کرمان ، سوریه ، فنیقیه وووو نام برده نشده است و اگر ایراد شود که چرا نام گرگان ، سوریه ، یا فنیقیه و غیره جزو اسامی کتیبه نیست جواب میدهند که سوریه و فنیقیه جزو ساتراپی بابِل بوده است. ولی معلوم نیست که چگونه این ولایات با وجود صحاری و بیابانهای وسیع در وسط آنها ــــ که به قرار ردیف 16 جدول اسامی ، یک ساتراپی نیز در وسط آنها فرض شده (ساتراپی عربستان ، بنا به تطبیق مورخین جدید!!) ــــ یک ساتراپی شده ولی نواحی مختلف افغانستان با آن همه به هم پیوستگی ، 6 ساتراپی؟!
حقیقت آنکه برای این اسمگذاریها هدف خاصی وجود داشته است.}
[ قصهی اسکندر و دارا ▬ اصلان غفاری ▬ رویهی 134 تا 136]
نگارنده: جمشید کیانی
لینک این مطلب در تالار گفتمان: