هخامنشیان

فتوحات و نبردهای خشایار شا

فتوحات و نبردهای خشایار شا

  نگارنده: حامد محمدپور


همانطور که درمقاله قبل ذکر کردیم خَشایارشا پسر داریوش بزرگ و آتوسا دختر کوروش بزرگ بود. او از پادشاهان هخامنشی بود. اکنون در این مقاله قصد داریم در رابطه  بافتوحات و نبردهای خشایار شاه سخنی به میان آوریم.


 

خشایار شاه

 

خشایارشا که در 36 سالگی به شاهنشاهی رسیدو همسر وی هماچهر نام داشت که دختر هوتن یکی از یاران داریوش بودو مادر هماچهر خواهر داریوش بوددست به اقداماتی زد: خشایارشاه در زمستان شورش مصر را سرکوب کرد و برادرش، هخامنش را به جای” فرداد” که چنین برمی آید که در شورش کشته شده باشد به شهربانی مصر گماشت. خشایارشاه برای دیدار از کشورهای شاهنشاهی خود و همچنین برای گوشمالی آتنی ها راهی آسیای کوچک شد. واقعیت آن است که خشایارشاه که برای بازدید کشورهای شاهنشاهی آمده بود تنها لشکری که همراه خود آورده بود لشکر ده هزار تنی جاویدان بود. خشایارشاه در بازدید از کشورهای آسیای کمتر شمار اندکی از سربازان پادگان های این کشورها را با خود همراه کرد تا آنکه هنگامی که به اروپا پاگذاشت شاید ارتش وی به پنجاه هزار تن رسیده باشد که این خود برای گوشمالی آتنی ها بزرگ می نموده است هرچند که ممکن بود کشورهای دیگر یونانی نیز به کمک آتن بشتابند،داریوش اول در آخرین سالهای عمر میخواست که برای جبران شکست خوردن نیروی ایران در ماراتون به یونان قشون بکشد اما عمرش وفا نکرد و وزندگی را بدرود گفت .بعد از او خشایارشاه در صدد بر آمد که اقدام پدر را به نتیجه برساند و به تمام حکام ایالات ایران امر کرد که سرباز بسیج کنند و بعد از اینکه سربازان آماده شدند آنهارا به سوی آذربایجان بفرستند تااینکه از آنجا به لیدی واقع در آسیای صغیر بروند. خشایارشاه بعد از وصول به لیدی خود در راس ارتش قرار گرفت و به سوی یونان به حرکت در آمد.

در480 قبل از میلاد،سپاه بسیار عظیم (خشایار شاه) از سارد حرکت کرده و پس از عبور از شهرهای (هلسپونت،تراس و مقدونیه) به حوالی (تسالی) رسید.نیروی دریایی ایران نیز علاوه بر جابجا کردن تجهیزات و سربازان ایرانی،در کنار آنها نیز حرکت می کرد.

خشایارشاه بعد از وصول به لیدی خود در راس ارتش قرار گرفت و به سوی یونان به حرکت در آمد

در آن زمان یونان از چند دستگی رنج می برد.این چند دستگی اگرچه به زیان آنها بود اما برای مهاجمان (ایران) نیز توفیقی به همراه نداشت. اکنون که یونان در برابر خشایار شاه در خطر بود،یونانیان موقتا دشمنی را کنار گذاشته و سعی بر ممانعت از ورود ایرانیان به یونان مرکزی گرفتند.سپاه ده هزار نفری یونان (به گفته مورخان غربی300 نفر) در تنگه ترموپیل موضع گرفته و سعی کردند مانع ورود ایرانیان به خاک اصلی یونان شوند اما برتری مطلق نیروهای ایرانی سبب شکست (لئونیداس)،شاه اسپارتا شد.آتنی ها به دلیل آنکه در ترموپیل امید موفقیت داشتند تا قبل از شکست لئونیداس آتن را تخلیه نکرده بودند ولی بلافاصله بعد از شنیدن خبر مرگ شاه اسپارتا آتن به کلی تخلیه شد و در نهایت آتن بدون خونریزی به دست ایران افتاد.

ورود سپاه عظیم ایران به خاک یونان سبب شد تا (آتن) پایتخت یونان بلادفاع در برابر خشایار شاه قرار گیرد و در نتیجه آتنی ها شهر خود را ترک گفته و به اطراف عقب نشستند.آنگونه که مورخان غربی و یونانی ذکر می کنند،ایرانیها،آتن را ویران می کنند.اما نبرد هنوز تمام نشده بود.یونانیان در دریا با استفاده از نبوغ فرمانده یونانی،در تنگه ای میان ساحل و جزیره (سالامین) به نبرد با نیروهای ایران پرداختند.تنگی جا سبب شد ایران نتواند از برتری عددی خود استفاده کند و در نتیجه سالامین (یا سالاماس) محلی برای صدمه جدی ایران شد.

خشایار شاه -هخامنشیان

 

خشایار شاه که در آن زمان بزرگترین و عظیمترین امپراتوری و جهان و تاریخ را در اختیار داشت،حاضر نبود برای فتح یونان بیش از این زمان صرف کند.از طرفی نیز اخباری که به او می رسید،حکایت از اوضاع درهم ریخته یونان داشت.آتن تسخیر شده بود اما شهرهای (تراس،مقدونیه،اسپارت،تسالی،تب،پلوپنزی و چند شهر دیگر) کاملا مطیع نشده بودند و برای خشایارشاه مقدور نبود که به خاطر این چند شهر کوچک یونانی،کرانه های شرقی،جنوبی و مرکزی کشور و امپراتوریش را چند سال بدون نظارت رها کند.

خروج خشایارشاه از منطقه باعث شد تا مردم یونانیان قوت قلب بیابند.در بهار 479 قبل از میلاد،سربازان پلوپنزی و اسپارتی به کمک آتنی ها آمدند و در دشت (پلاته) نیرویی را جمع کردند .

سپاه 100 هزار نفری متحد شده یونان با اسپارتا در دشت پلاته به نیروهای ایران به فرماندهی سردار ایرانی (مرادنیوس) حمله ور شدند و علی رغم تحمل ضربات سنگین از کمانداران ایرانی در نهایت به دلیل برتری تجهیزات قلب سپاه ایران را درهم شکستند و سپاه ایران در این نبرد سهمگین مجبور به عقب نشینی شد. در این زمان شاه ایران پیشنهاد صلح داد ولی آنها در جواب شاه ایران گفتند:(تا زمانی که خورشید در مدار آسمان خود باقیست ما با خشایار شاه صلح نخواهیم کرد.) لشکر اسپارتا از این پیشرفت مغرور شد و از لاک خود بیرون آمد و چون در کنار چشمه ای مسقر شده بودند و از نظر تامین آب آشامیدنی خیالشان راحت بود.ثانیا این اردو درست در سر راه خطوط پشتیبانی ایرانیان بود.

پس از این اتفاق (مردانیوس)،سردار ایرانی تصمیم گرفت با یک جنگ قطعی کار را تمام کند،البته شاید دلیل این تصمیم، نداشتن غذای کافی برای سربازان بود.نقشه او این بود که با سواران کماندار خود به اسپارتها حمله کند و آنها را به دست پا بیندازد،او تا حدودی نیز در این کار موفق بود و تیراندازان با تیرهای خود توانستند به شیوه حمله و گریز سربازان اسپارتی را از پای درآورند لشکر اسپارتها که اوضاع را به نفع ایرانیان می دید شبانه عقب نشینی کرد البته این عقب نشینی به خوشی صورت نگرفت.صبح روز بعد که جنگ اجتناب ناپذیر بود ،سپاهیان ایران به فرماندهی مردانیوس در برابر سپاه اسپارتا که به سه دسته تقسیم شده بودند صف آرایی کردند.مردانیوس که شب گذشته ضربات شدیدی را بر پیکر لشکر اسپارتا زده بود،پیروزی را قطعی می دانست.مردانیوس ابتدا با کمانداران به اسپارتها حمله کرد، اسپارتها که می دانستن توان مقابله با باران تیرهای کمانداران را ندارند با سپرهای خود از خود دفاع کردند وتیرباران دشمن را تحمل کردند تا زمانی که کمانداران ایرانی عقب نشستند،پس از آن سردار ایرانی به سربازان دستور حمله داد.سربازان اسپارتی نیز با حمله وارد معرکه شدند. اینجا بود که سربازان یونانی تازه نفس به کمک سربازان اسپارتا آمدند.

در480 قبل از میلاد،سپاه بسیار عظیم (خشایار شاه) از سارد حرکت کرده و پس از عبور از شهرهای (هلسپونت،تراس و مقدونیه) به حوالی (تسالی) رسید.نیروی دریایی ایران نیز علاوه بر جابجا کردن تجهیزات و سربازان ایرانی،در کنار آنها نیز حرکت می کرد

در این نبرد سربازان ایرانی نیز شجاعت فوق العاده ای از خود نشان دادند ولی تسلیحات و تیر کمانداران آنها کافی نبود و تمام کوشش آنها بی فایده ماند و عاقبت سردار رشید ایرانی (مردانیوس) که سپاه جاوید را فرماندهی می کرد، کشته شد ،بسیاری از سربازان او نیز که در اطرافش بودند کشته شدند،سربازانی که برای بردن جسد مردانیوس جلو آمدند نیز به دست اسپارتها کشته شدند .سپاه ایران از هم پاشید و سربازان پارسی با پریشانی به اردوی خود بازگشتند.

کشتاری که در این جنگ واقع شد بسیار فوق العاده بود به طوری که باقی مانده لشکر ایران دیگر مقاومتی نکرد.

خشایار شاه در صدد استفاده از اختلافات داخلی یونانیان نبود و نمی خواست به این کشور حمله کند . اما اطرافیان وی از جمله مردونیه داماد داریوش شکست ماراتن را مایه سرشکستگی ایرانیان میدانست و خشایار شاه را به انتقام فرا می خواند . یونانین مقیم دربار ایران نیز که از حکومت این کشور ناراضی بودند از خشایار شاه درخواست می کردند که به یونان یورش برد .

خشایار شاه

 

حمله به یونان

سرانجام خشایار شاه به قصد حمله به یونان به کاپادوکیه واقع در آسیای صغیر رفت و این شهر را مرکز ستاد فرماندهی خود قرار داد . وی سه سال تمام به تجهیز سپاه مشغول شد و در نهایت سپاهی را که در تاریخ به سپاه بزرگ معروف است عرب ها، هندی ها ، پارس ها ، مادها ، سکاها، فنیقی ها،مصریها و حتی ساکنان جزایر خلیج فارس نیز در این لشکر کشی حضور داشتند .

البته لازم به ذکر است که مورخان یونانی در مورد تعداد افراد قشون ایران در این لشکر کشی راه مبالغه در پیش گرفته اند اما بنا به نوشته ی سایر مورخان تعداد سپاه خشایار شاه یک میلیون نفر بوده که همه آنها سرباز نبوده و بسیاری آشپز و ملوان ودر این ارتش خدمت مینمودند . ارتش وی بسیار نیرومند بود.

نبرد ترموپیل و تصرف آتن

به ابتکار خشایار شاه پلی از قایق بر روی بغاز داردانل ساختند که نیروی زمینی ایران توانست از رو ی آن عبور کرده و وارد خاک یونان شود . در ابتدا خشایار شاه با پادشاه کارتاژ صلح کرد تا وی یونانیان را همراهی نکند.

علاوه بر این تعداد زیادی از یونانیان به ارتش خشایار شاه پیوستند از جمله مردم منطقه تسالی اما در همین هنگام طوفانی سهمگین وزید و به کشتی های ایران خسارت وارد کرد . سرانجام در دریای آرتمزیوم بین کشتی های دو سپاه جنگ در گرفت و یونانیان شکست خوردند . نبرد دیگر در تنگه ترموپیل در گرفت که علت تنگی جا نیروی ایران با مقاومت آتنی ها و اسپارتی ها که برای نخستین بار با هم متحد شده بودند مواجه شد . سرانجام یک یونانی به ایرانیان که در آستانه شکست بودند راهی را معرفی کرد که به پشت تنگه میرفت . یونانیان با آگاهی از این خیانت گریختند و فقط لئونیداس حاکم اسپارت به همراه سیصد اسپارتی که به اجبار مانده بودند همگی کشته شدند . سپاه ایران بعد از این جنگ آتن را به تصرف در آورد و کاخ آکروپولیس در زمان جنگ نابود شد ولی معبد آکروپولیس و خانه های شهر به دستور خشایار شاه به سربازانش سالم ماند.

خشایار شاه در صدد استفاده از اختلافات داخلی یونانیان نبود و نمی خواست به این کشور حمله کند . اما اطرافیان وی از جمله مردونیه داماد داریوش شکست ماراتن را مایه سرشکستگی ایرانیان میدانست و خشایار شاه را به انتقام فرا می خواند . یونانین مقیم دربار ایران نیز که از حکومت این کشور ناراضی بودند از خشایار شاه درخواست می کردند که به یونان یورش برد

 جنگ سالامیس

پس از آن یونانیان اقدام به مشورت نمودند یکی از بزرگان آتن به نام تمیستوکیلس معتقد بود که در جزیره سالامیس به دفاع بپردازند اما سایر یونانیان می گفتند که باید در تنگه کورینت مقاومت کرد . تمیستوکیلس که دید نمی تواند نظر خود را به دیگران بقبولاند نامه ای به شاه ایران نوشت و خود را از طرفداران ایران نشان داده گفت که چون آنان قصد فرار دارند وقت آن است که سپاه پارس آنان را یکسره نابود کند . خشایار شاه پیغام را راست انگاشته ناوگان مصری تحت فرماندهی ایران جزیره پنسیلوانیا را تسخیر کرد. 

خشایار شاه

 

یونانیان در جزیره سالامیس گیر افتادند که و بنابراین گفتند یا باید در همین جا مقاومت کنیم یا نابود شویم و این همان چیزی بود که تمیستوکیلس می خواست.

نیروی دریایی ایران برخلاف کشتی های یونانی که آرایش صف را اختیار کرده بودند به دلیل تنگی جا بطور ستونی اقدام به حمله کرد . و ناگهان زیر آتش نیروهای دشمن قرار گرفت .  در این جنگ بیش از نیمی از کشتیهای ایران نابود شد و بنابراین سپاه ایران اقدام به عقب نشینی کرد . یونانیان که ابتدا متوجه پیروزی خود نشده بودند و در صبح روز بعد با شگفتی دیدند که از کشتیهای ایرانی خبری نیست !

در همین زمان خشایار شاه اخبار بدی از ایران دریافت کرد و بنابراین اقدام به مشاوره با سرداران خود نمود  نظر مردونیه این بود که خود وی با سیصد هزار سپاهی برای تسخیر کامل یونان در این سرزمین باقی بماند و شاه به ایران بازگردد . شاه این نظر را پذیرفت ولی در  زمان بازگشت تعداد زیادی از اسبان و سپاهیان وی در اثر گرسنگی و بیماری مردند.

حمله یونان به مستملکات ایران

پس از عقب نشینی ایرانیان ، یونانیان به پادگان پارس واقع در یونان حمله کرده و آنجا را تصرف درآوردند. چندین سال بعد نیز به مستملکات ایران یورش برده و برخی از جزایر غرب آسیای صغیر نظیر قبرس را به تصرف در آوردند .

کشته شدن خشایارشا

خشایارشا پس از 20 سال سلطنت، توسط یک خواجه به نام میترا یا اسپنت میترا و رئیس گارد سلطنتی به نام اردوان که با یکدیگر همدست شده‌بودند، در خوابگاه خویش کشته شد. سپس اردوان پسر بزرگ خشایارشا داریوش را کشت. چون پسر دوم پادشاه، ویشتاسپ که والی باکتریه بود، نیز از پایتخت دور بود، اردوان چند ماه سمت نیابت سلطنت داشت. او بطور موقت، اردشیر، پسر سوم خشایارشا را بر تخت نشاند و خودش از طریق پسران خویش قصد داشت به هنگام فرصت وی را نیز از میان بردارد، اما اردشیر از این توطئه آگاهی یافت و در دفع او پیشدستی کرد. در طی یک زد و خورد داخلی که در چهار دیوار حرمخانه در گرفت، اردشیر، اردوان و پسرانش را کشت و خود را شاهنشاه خواند.

فراوری : طاهره رشیدی

منایع : 1- وبلاگ جیزانلو /2- وبلاگ شهرستان نکا

افکار و عقاید خود را با دیگران در تالار گفتمان تاریخ فا به اشتراک بگذارید.

تاریخ فا ، مرجع تاریخ و تمدن ایران و جهان باستان

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *