مقدمه: محمد بقايي ماكان قريب به سه دهه است كه نويسندگي و تحقيق حول ادبيات،فلسفه و دين را پيشه خود ساخته است.از اين نويسنده پرتوان و صاحب سبك 61 ساله كشورمان تاكنون بيش از 50 جلد كتاب تاليف، ترجمه و تصحيح شده است.او همچنين مدتي است كه در بخش فرهنگي گنجينه دارالفنون مشغول تحقيق ميباشد. اين امر بهانه اي شد تا درباره نسبت بين مشروطه و دارالفنون با او گفتوگويي داشته باشيم.
* سالياني است كه شما عهده دار بخش فرهنگي گنجينه دارالفنون بودهايد و دو كتاب نيز در مورد اين نهاد فرهنگي كه پايه ريز تعليم و تربيت نوين كشور است تحت عنوان “دارالفنون در مطبوعات عصر قاجار” و “تاثير دارالفنون بر فرهنگ معاصر” تاليف نمودهايد. اكنون با توجه به موضوع مورد بحث ما كه در خصوص نهضت مشروطه است بفرمائيد كه آيا دارالفنون در اين جنبش نقشي داشته است و اگر داشته تا چه ميزان بوده است؟
– نهضت مشروطه، نهضتي ترقي خواه بوده است. ترقي خواهي هم از فرهنگ پويا و نوين نشأت ميگيرد، بنابراين مشروطه اصولا بر اساس فرهنگ نوين و آرمانهاي آن شكل گرفت. از زمان تاسيس دارالفنون در 1268 قمري تا پديد آمدن نهضت مشروطه تقريبا نيم قرن ميگذرد. در همين مدت است كه فرهيختگان اين مدسه عهده دار مشاغل مهم در حوزه هاي مختلف ميشوند و طبيعتا اندوختههاي ذهني خود را كه حاصل تعليم و تربيت نوين بود در مراكز مديريتي خود رواج ميدهند. نخستين تاثير فرهنگ نوين آگاهي مردم از شيوه زندگي و رفتارهاي اجتماعي دنياي متمدن است كه مهمترين آنها وجود آزادي بيان و دموكراسي يا حكومت مردم سالاري بوده است. به اين ترتيب افكار نوين در كشور همه گير شد و مردم به تدريج به افقهاي تازهاي از شيوه زندگي اجتماعي و سياسي چشم دوختند. در اين ميان دارالفنون نقش بسيار ارزنده اي ايفا نمود. نخست از طريق پراكنده شدن فارغالتحصيلان اين مدرسه در سراسر كشور و بعد انتشار مقالات و كتابهاي متعدد از سوي همين دانش آموختگان كه در تنوير افكار مردم نقش به سزايي داشته است. البته لازم به ذكر است كه شاگردان نخستين سالهاي فعاليت دارالفنون از ميان طبقات برتر و غالبا فرزندان درباريان و صاحب منصبان بودهاند. ولي جالب اين كه اينان تحت تاثير فرهنگ نوين و مربيان خود از زندگي اشرافي روي برگرداندند و به رفاه و آزادي مردم توجه نشان دادند. همينها بودند كه به تجدد گرايي و آزادي خواهي دامن زدند و مردم را به اين طريق رهنمون شدند. به علاوه محصلان دارالفنون پيوسته در جنبشهاي سياسي ترقيخواهانه در صف اول بودهاند. در كتاب هاي تاريخي مربوط به اين ايام نظير تاريخ بيداري ناظمالاسلام يا شرح زندگاني من اثر عبدالله مستوفي و همچنين روزنامه هاي آن ايام، مشاهده ميشود كه هر جا گامي در جهت بهبود اوضاع سياسي برداشته شده نشاني از تاثير مستقيم يا غير مستقيم دارالفنون در آن وجود داشته است و اين البته بسيار طبيعي مينمايد زيرا هدف باني اين مركز مهم فرهنگي از آغاز تغيير فضاي سياسي كشور به نفع مردم بوده است.
* چه كساني را ميتوان از مؤثرترين چهرههاي دارالفنون در برپايي نهضت مشروطه نام برد؟
– مورخان ما براي ميرزا ملكم خان كه بعدها به ناظم الدوله ملقب شد نقشي مهم در اين زمينه قائلند. اوپسر ميرزا يعقوب از ارامنه اصفهان بود كه به اسلام گرويد وولذا فرزندش ميرزا ملكم نيز كه در سال 1249ه.ق بدنيا آمده مسلمان زاده محسوب شد. او در سال 1267 پس از تحصيل در پاريس به ايران بازگشت و در دارالفنون مشغول تدريس زبان فرانسه شد. پس از مدتي بر آن شد كه انجمني( انجمن فراماسونري، فراموشخانه ) را سازد. از اين رو اجازه تاسيس آن را از ناصرالدينشاه گرفت و افرادي نظير ميرزا يحيي مشيرالدوله، ميرزا علي خان امينالدوله، ميرزا محسن خان مشيرالدوله و حتي روحاني بزرگ آن زمان حاجي ميرزا هادي نجمآبادي نيز شركت داشتند و ضمنا گروهي از دانش آموختگان و محصلان دارالفنون هم عضو بودند. شعار اصلي آنها اين بود: «اصلاح بشريت عموما و ملت ايران خصوصا».
اينان آخرالامر در نشستهاي خود به اين نتيجه رسيدند كه نظام حكومتي ايران بايد به مشروطه تغيير يابد. اين خبر كه به گوش شاه رسيد به شدت متغير شد و از همين ايام است كه از دارالفنون بسيار منزجر ميشود و دستور ميدهد دروسي را كه به تحولات اجتماعي مربوط ميشوند از برنامه درسي دانشآموزان حذف كنند يا به قول خود او «از آن كتابها نخوانند».
* از اين زمان به بعد در فضاي فرهنگي كشور بخصوص در زمينه شعر و ادب چهرههاي بزرگي پديد ميآيند كه نقش مهمي در رواج افكار مشروطه خواهي و آزادي طلبي دارند. اخيرا در كتابي كه با عنوان «تصحيف غرب زدگي، در جستجوي هويت ملي» انتشار دادهايد، يكايك آنان را از منظر غرب انديشي مورد بررسي قرار دادهايد. اكنون بفرمائيد نقش آنان در آماده سازي بستر اين نهضت چه گونه بوده است؟- چهرههاي شاخص در قبل و اندكي بعد از اين ايام در حوزه شعر و نثر عبارتند از ايرج، عشقي، لاهوتي،بهار، هدايت، فروغي، تقي زاده، جمال زاده، پروين، ملكم خان، احمد روحي، سيد اشرف گيلاني، ميرزا جهانگيرخان،آقا خاني كرماني،آخوندزاده، طالبوف، زينالعابدين مراغهاي و بسياري ديگر. هر يك از اينان عوامل واپس ماندگي ايران و مردم را آن گونه كه خود ميانديشيدند مورد نقد قرار دادهاند. البته بررسي نظرات هر يك از اينان فرصت بسيار ميطلبد و در يك گفتوگوي كوتاه ميسر نيست. ولي به عنوان نمونه ميتوان گفت كه همه آنان بر حضور زن در فعاليتهاي اجتماعي، آزادي بيان و حكومت مردم سالاري تاكيد دارند.حتي سيد اشرف كه مردي است روحاني از بانيان انديشههاي مذكور است. بهار در قصيده پيام ايران از عقب ماندگي مردم شكوه ميكند و چاره كار را در اين ميبيند كه دانش نوين وارد ذهن مردم شود و با وجودشان در آميزد.
هر كو در اضطراب وطن نيست/ آشفته و نژند چون من نيست
يا مرگ يا تجدد و اصلاح/ راهي جز اين دو پيش وطن نيست
يا سيد اشرف در مستزادي ميگويد:
يك نيمه ايران ز معارف همه دورند/ جمعي شل و كورند
اندر كف كوران ستمديده عصا كو؟/گوش شنوا كو؟
طبيعي است كه اين آثار در تهييج و بيداري مردم نقش چشمگيري داشتهاند. اين تاثير را ميتوان از توجهي كه مردم براي مثال به روزنامه «نسيم شمال» نشان ميدادهاند دريافت. اين روزنامه تقريبا با پيروزي نهضت مشروطه و يكسال پس از آن در سا ل 1325 قمري انتشار يافت كه از منتقدان تفكرات استبدادي و از حاميان مشروطه خواهي بود. جالب است گفته شود كه تيراژ آن به رغم توزيع نامناسب بنا به گفته مرحوم سعيد نفيسي چهل هزار نسخه بوده است. به همين سان بقيه روزنامههاي آزاديخواه نيز با اقبال عمومي مواجه بودهاند.
* به عنوان آخرين سوال بفرمائيد كه علل پديد آمدن چنين نهضتي را در چه ميبينيد؟
– ببينيد هيچ چيزي در جهان واقع ناگهان پديد نميآيد. حتي شيفتگي شديد يا عشق به شخص يا چيزي معين نيز ناگهاني نيست. اين كه ميگويند فلاني در همان نگاه اول عاشق و شيفته چيزي يا كسي شد، سخن نادرست است. زيرا آن نگاه، نگاه اول نبوده بلكه اتفاقا نگاه آخر بوده و بر اساس تجربه هايي كه صاحب آن نگاه از نگاههاي متعدد پيشين داشته، تحولات اجتماعي نيز چنين است.
وقتي در جامعه تغيير يا تحولي پيش ميآيد و منجر به از ميان رفتن يك نظام و پديد آمدن نظامي ديگر ميشود بدان معناست كه جامعه به عنوان يك شخص (به قول هگل) نگاههاي متعدد به جوامع ديگر داشته، شرايط اجتماعي و نظامهاي مختلف را در ترازوي خرد جمعي خويش سنجيده و به تحولي دست زده كه مورد نياز و ميل اوست. اين تحول كه به آن جنبش، نهضت يا انقلاب گفته ميشود در يك فرايند زماني شكل ميگيرد كه گاه ممكن است به چندين دهه بينجامد. انقلاب مشروطه نيز چنين بود. يعني از زمان تاسيس دارالفنون بذر اين نهضت افشانده شد.
شايد اگر ناصرالدين شاه به اين روند ميانديشيد هرگز اجازه تاسيس آن را نميداد، ولي دارالفنون اگر نه به صورت مادي به هر حال به شكل ذهني در جانها رسوخ كرد. يعني جهان از همان زمان رفته رفته با به وجود آمدن وسايل جديد نظير روزنامه، كتاب، اسب بخار، تلگراف، تلفن، سينما و نظاير اينها رفته رفته به صورت ظروف مرتبطه در ميآيد. توسعه فنون مختلف اشاعه افكار نوين را امري مسلم ساخت و مردم دانستند كه «Constitution» همان حكومت قانون است و با خود گفتند كه چرا ما نبايد از دستاوردهاي نوين انديشه بشري بهرهور باشيم. اين تحولي بود كه بهر روي در ايران روي ميداد. زيرا آدمي پيوسته در پي آزادي، عقلانيت و هواي تازه است.