فرازی از مقالۀ «فرزندان و نوادگان یزدگرد سوم در چین» تورج دریایی

فرازی از مقاله :
پی نوشت :
کتاب نامه :
لینک این مطلب در تالار گفتمان تاریخ فا:
تاریخ و تمدن سرزمین پارس |
یزدگرد ساسانی چهاردهمین پادشاه سلسله ساسانی و پدر بهرام گوربود. در دوره او جنگهای طولانی مدت بین ایران وروم تقریباً به حالت صلح درآمد و او پس از سیصد سال برای نخستین بار کلیسای ایران را به رسمیت شناخت و در سال 409 میلادی برای زندانیان مسیحی اعلام عفو عمومی کرد . یزدگرد اول روابط بسیار خوبی نیز با یهودیان داشت. او دختر رهبر یهودیان را به زنی برگزید و به آن ها اجازه داد که در شهرهای اصفهان و همدان ساکن شوند.
ین اقدامات بر موبدان وزردشتیان خوش نیامد و به همین جهت او را بزهکار و گنهکار خواندند. او در این راه چنان افراطی از خود نشان داد كه مغهای زرتشتی را به نفرین ولعن خود واداشت.
مسالمتی که یزدگرد یکم در روابط خود با عیسویان اظهار میکرد، بیشک معلول مقاصد سیاسی بود زیرا که با استوار کردن بنیان صلح ایران وروم میتوانست، در تحکیم اقتدار سلطنت خویش بکوشد اما به نظر میآید که غیر از ضرورت سیاسی، یزدگرد طبعاً مایل به مسامحه در امور دینی بودهاست.
در نوشتههای مورخان عیسوی ومؤلفان ایرانی، اختلاف بسیار راجع به احوال یزدگرد یکم، مشهود است. یکی از منابع سریانی او را یزدگرد نیکوکار وعیسوی رحیم ومقدسترین پادشاهان، خوانده و از احسان او به فقرا و بینوایان تمجید کردهاست؛ اما مورخان عرب وایرانی که نوشتههایشان، مبتنی بر تواریخ عهد ساسانی است ومأخوذ از عقاید روحانیون زرتشتی واعیان ونجبا میباشد، او را به صفاتی از قبیل یزدگرد بزه گر (بزه کار) وفریبنده خواندهاند. سبب عمده ناخرسندی نجبا و موبدان از یزدگرد، تسامح و چشم پوشی هایی بود که وی نسبت به مسیحیهای ایران، نشان میداد.
فردوسی تاریخ یزدگرد را اینچنین بیان می کند که چند سال از پادشاهی یزدگرد گذشت در حالی که همه موبدان از او به رنج بودند .در یکی از روزها پادشاه اخترشناسان را گرد آورده از آنان می پرسد مرگ من كی و كجا خواهد بود؟
به اخترشناسان بفرمود شاه که تا کرد هر یک به اختر نگاه
که تا کی بود در جهان مرگ اوی کجا تیره گردد سر وترگ اوی
در پاسخ به او می گویند كه ای كاش از مرگ یاد نمی كردی، اما زمانی که بخت با تو بد رو شود، با لشكر و بوق و كوس به سوی چشمه سو(چشمه سبز) خواهی رفت و در حالی كه به شادمانی به سوی شهر توس می نگری در كنار چشمه جان خواهی داد.
چو بخت شهنشاه بد رو شود از ایدر سوی چشمه ی سو شود…
یزدگرد سوگند یاد می كند كه هرگز به آنجا نخواهم رفت .
که من چشمه سو نبینم به چشم نه هنگام شادی نه هنگام خشم
سه ماه می گذرد و یزدگرد به بیماری سختی دچار شده و خون از بینیش روان می شود. وقتی معالجۀ پزشكان سودمند نمی افتد ، موبد به او می گوید تو خواستی از مرگ بگریزی و این خلاف فرمان ایزد است. راه این است كه فروتنانه به چشمه سو(سبز) بروی و آنجا نیایش یزدان را به جا آورده، ازو بخواهی كه سوگند تو را ببخشد و به لابه بگویی كه هر كجا مرگ من سر برسد سر تسلیم فرود خواهم آورد.
ترا چاره اینست کز راه شهد سوی چشمه ی سو گرایی به مهد
یزدگرد این راه چاره را پسندید و فرمان داد که سیصد مهد آماده كنند و خود بر یكی از مهدها نشست. در راه همچنان بیمار بود و دایم از بینی او خون می آمد تا این كه با همراهان بسیار خود به چشمه سو می رسند. شاه از مهد بیرون آمده و به چشمه سبز نگاهی می اندازد و چشمه ای بزرگ که همچون دریاست را جلوی چشم خود می بیند.
چو نزدیکی چشمه ی سو رسید برون آمد از مهد ودریا بدید
یزدگرد با آب مقدس چشمه سبز سر خود را می شوید و نیایش پروردگار را به جای می آورد. پس شفا می یابد و آسوده می خوابد. مدتی از اقامت او در کنار چشمه سبز می گذرد. یزدگرد که سلامتی خود را باز یافته است از یاد خدا دور می شود و دوباره غرور او را فرا می گیرد و می گوید این رای درست و آیین دانی خودم بود كه زندگانی خوش را به من بازگرداند. به عقیده فردوسی این غرور او باعث می شود دوباره مورد خشم خدا واقع شود.در این هنگام اسب سپید بسیار برازنده ای از دل چشمه خارج می شود.
چو گردنکشی کرد شاه رمه که از خویشتن دید نیکی همه
ز دریا برآمد یکی اسپ خنگ سُرین گِرد چون گور وکوتاه لنگ
زدگرد به لشكریانش فرمان می دهد كه اسب را محاصره كنند و بگیرند. ولی آنان موفّق نمی شوند. شاه خود به سوی او می تازد و اسب بی حركت بر جا می ایستد. یزدگرد که نمی داند راز این اسب چون اژدها چیست، به سوی او می رود.
چه دانست راز جهاندار، شاه که آوردی این اژدها را به راه …
( یکی از چشمه های معروف در چشمه سبز هم نام چشمه اشتها (اژدها؟) دارد که این نزدیکی نام ها جای تامل و اندیشه بیشتری دارد.)
خلاصه یزدگرد لگام بر اسب او می بندد، زین می گذارد و پشت سر او قرار می گیرد كه دمش را ببندد. در این هنگام اسب با لگد بر سر او كوفته سر و تاجش را به خاك می كشد و آنگاه این اسب زیبا و عجیب به طرز شگفتی در آب چشمه ناپدید می شود.
پس پای او شد که بنددش دم خروشان شد آن بارهی سنگ سم
بغرید و یک جفته زد بر برش به خاک اندر آمد سر وافسرش
ز خاک آمد وخاک شد یزدگرد چهجویی تو زین بر شده هفتگرد…
چو او کشته شد اسپ آبی چوگَرد بیامد بر آن چشمهی لاژورد
به آب اندرون شد تنش ناپدید کس اندر جهان این شگفتی ندید
حادثه مرگ یزدگرد اول در سال 420 میلادی رخ می دهد. با تکیه بر ابیاتی که از شاهنامه در مورد مرگ یزدگرد اول آمده است، میتوان نکات مهمی را مورد توجه قرار داد.
1- این که فردوسی چشمه سبز را چند بار به دریا تشبیه کرده است نشان از وسعت آن در گذشته دارد که به احتمال زیاد وسعت آن بیش از دوره فعلی آن بوده است.
2- دو بار فردوسی از محل چشمه که در توس است یاد می کند که پاسخی است برای کسانی که درباره محل کشته شدن یزدگرد تردید می کنند. چون در اطراف توس چشمه ای به این بزرگی و تقدس جز چشمه سبز وجود ندارد .
3- به محض رسیدن یزدگرد به چشمه سبز از آب آن بر سر خود می ریزد و همزمان به ذکر یزدان پاک می پردازد و جالب آن که همان روزهای اول اقامت او در چشمه سبز به سرعت شفا می یابد.
4- این که پادشاهی با آن عظمت به همراه بسیاری از بزرگان به نیت شفا یافتن از راه دور به چشمه سبز می آید نشان می دهد که چشمه سبز مکان بسیار مقدسی بوده است که شاه میتوانسته است در آن جا با نیایش و نذر وآفرین به درگاه خداوند، سلامتی خویش را بازیابد و به نوعی با معجزه آسمانی شفا پیدا کند.
5- این نیایشها معمولاً باید در جایی که جنبه دینی ومقدسی همچون یک آتشکده داشته باشد، صورت بگیرد.این مطلب و بررسی های باستان شناسان میراث فرهنگی خراسان احتمال وجود آتشکده مهمی در کنار چشمه سبز را بیشتر می کند.
6- این تقدس وغیر عادی بودن چشمه در مساله ناگهانی برآمدن اسبی از میانه چشمه و ضربه زدن به شاه که به ادعای موبدان ادعای منیّت میکرده، نیز به وضوح دیده میشود.
7- لازم به ذکر است اسب پس از این که ماموریتش را انجام میدهد به سوی چشمه بازگشته ودرون آن ناپدید میشود، که این موضوع به ماورائی بودن این اسب و در کنار آن به تقدس بیشتر این چشمه اشاره دارد.
8- ویژگی های بیان شده از این اسب ماورائی که از درون چشمه سبز به طرز عجیبی بیرون آمده و ناپدید می شود با الهه آناهیتا که از الهه های مورد پرستش مردم ایران پیش از اسلام بوده است ، شباهت هایی دارد که در مقاله بعدی حقیر به بحث درباره آن می پردازیم.
“با تشکر بسیار از راهنمایی های بانوی فرهیخته ، دکتر الهه معروضی”
منبع: پارسیان دژ
تاریخ فا ، مرجع تاریخ و تمدن ایران و جهان
کشف سکههای ایران باستان در شمال آلمان
نگارنده: حامد محمدپور
تاریخ فا به نقل از میراث آریا، سکههای منقوش به تصویر خسرو دوم، بیست و دومین پادشاه سلسله ساسانی در شمال آلمان کشف شد.
به همراه این سکهها که در سال 610 میلادی ضرب شده بودند، سکههای دیگری از تمدنهای باستانی عراق، افغانستان و شمال افریقا نیز به دست آمد که نشان از تعملات تجاری گسترده اروپاییان با بازرگانان خاورمیانه می داده است.
از بین 82 سکه کشف شده سکههایی متعلق به سال 820 میلادی وجود داشت که روی آنها نوشتههایی به زبان عربی ضرب شده بود. نوشتههایی برجسته که به گفته باستانشناسان در نوع خود بی نظیر بوده و با تمیز شدن ساده به خوبی قابل مشاهده بودند.
به گفته باستانشناسان، جستجوی کاوشگران برای ردیابی و شناسایی سکونتگاه اسلاوهای ساکن در منطقه در سال 800 میلادی به شناسایی این سکهها انجامید که در ظروفی سرامیکی قرار داشته و توسط ثروتمندان منطقه دفن گردیده بودند.
منطقه شمالی آلمان که در خط مرزی لهستان قرار گرفته و در دهههای اخیر از رکود اقتصادی و جمعیتی رنج میبرده در اعصار گذشته به دلیل برخورداری از یک جاده تجاری شش هزار کیلومتری از شکوه بالایی برخوردار بوده است. جادهای که از دریای خزر آغاز و از مسیر رود ولگا به شمال غرب روسیه یا سنت پترزبورگ امروزی رفته و از مسیر دریای بالتیک به اسکاندیناوی و شمال آلمان منتهی میشده است.
به عقیده باستانشناسان، درهمهای نقره، در این دوران ارزش بالایی داشته و هرکدام برابر با جیره 75 روزه گندم یا یک مرواید بوده اند. از اینرو بیشتر سکهها به حالتی نصفه یا تکه تکه شده در این منطقه کشف شدند.
گفتنی است به گفته باستانشناسان، زراعی بودن منطقه منجر به آن شده بود که با گذشت زمان و شخم زدن زمین، سکهها از محفظههای خود خارج و در تمام سطح زمین پخش شوند.
منبع: ایران ناز
افکار و عقاید خود را با دیگران در تالار گفتمان تاریخ فا به اشتراک بگذارید:
تاریخ فا ، مرجع تاریخ و تمدن ایرن و جهان باستان
حمایت برخی شاهزادگان ساسانی از پیامبر اسلام
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از ابتدای ظهور اسلام، شخص محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله) مورد حمایت و تمجید برخی افراد و از سوی دیگر مورد دشمنیها و خصومتهای برخی گروهها قرار گرفتند. اما جالب است بدانیم که دربار ساسانی هم از این مسئله مستثنا نبود. از لحظهی تولد پیامبر، برخی از شاهزادگان و نجبای ساسانی به حمایت از ایشان اقدام نمودند و این امر تا سالیان بعد همچنان ادامه داشت.
در بسیاری از منابع تاریخی، از جمله در شاهنامهی فردوسی (که بر اساس خداینامههای عصر ساسانی سروده شد)، آمده است که انوشیروان در شب تولد پیامبر خواب دید که خورشید از حجاز برخاست و جهانِ تاریکی را روشن نمود. انوشیروان از وزیر خردمندِ خود (بزرگمهر) تعبیر خوابش را خواست. بزرگمهر پاسخ داد که امشب، شب ولادت کسی است که جز به راستی و درستی گام برنمیدارد. او دینی برقرار خواهد نمود که در نهایت همهی جهان را فرا میگیرد. امت او سرزمین تو را در اختیار خواهند گرفت و مُلک تو در دستان آنان خواهد افتاد. پس از اندک زمانی، برای انوشیروان خبر آوردند که طاق ایوان کسری شکست و آتشکدهی آذرگشسب خاموش گشت[۱].
ابوالفضل محمد بن حسين بیهقی (متوفای ۴۷۰ هجری)، مینویسد:
“چون بزرجمهر حکیم از دین گبرکان دست بداشت که دینی باخلل بوده است و دین عیسی پیغمبر گرفت و برادران را وصیت کرد که در کتب خواندهام که آخرالزمان پیغامبری خواهد آمد نام او محمد مصطفی. اگر روزگار یابم نخست کسی من باشم که بدو بگروم و اگر نیابم امیدوارم که حشر ما را با امت او کنند، شما فرزندان خود را همچنین وصیت کنید تا بهشت یابید»[۲]. انوشیروان نیز پس از شنیدن این وصیت دستور داد تا بزرگمهر را در بند کرده، بسیار شکنجه نمودند.”
هنگامی که پیامبر اسلام به خسرو پرویز نامه نوشت و وی را به آیین مسلمانی فراخواند، او علاوه بر پاسخ توهینآمیز به پیامبر، نمایندگان خود در یَمَن را فرمان داد که به مدینه بروند و محمدِ مدعی پیامبری را بازداشت نموده، به ایران بفرستند! هنگامی که نمایندگان خسرو پرویز به مدینه رسیدند، پیامبر از جانب غیب به آنان خبر داد که دیشب خسرو پرویز به دست پسرش شیرویه کشته شد. نمایندگان حکومت ساسانی از شنیدن این خبر شگفتزده شدند و به یَمَن بازگشتند. هنگامی که شیرویه به پادشاهی رسید، به باذان نامهای نوشت، و حکم پدرش (خسرو پرویز) را لغو کرد و دستور داد تا از هرگونه آسیب رساندن به محمد (صلی الله علیه و آله) خودداری کنند[۳]. بعدها همین ایرانیان در عصر پیامبر، از روی اختیار به آیین اسلام درآمدند و پیامبر نیز ایشان را به عنوان حاکم یَمَن و فرماندهان ارتش اسلام برگزیدند و این ایرانیان با جان و دل به حمایت از پیامبر پرداختند و علیه مرتدین و کفار جهاد کردند[۴]. به راستی چرا شیرویه مانع از آسیب رساندن به حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) شد؟ و این رازوارهای است که دست تاریخ و تاریخپژوهی از افشای پشت پردهی آن کوتاه است.
پوراندخت دختر خسرو پرویز نیز از کسانی بود که در مسیر حمایت از پیامبر اکرم تلاش نمود. طبری در تاریخ مشهور خود میگوید:
“چنان بود كه پوران براى پيمبر هديه فرستاده بود و او صلى الله عليه و سلم پذيرفت”[۵].
جالب است که بعدها پوراندخت در اثر خالی شدن دربار ساسانی از مرد به حکومت میرسد، اما پس از مدتی به طرزی مشکوک و رازگونه از صفحه روزگار محو میشود[۶]. برخی از سرداران سپاه ساسانی هم در زمان فتح ایران، به سپاه عرب پیوستند. هرچند این رفتار را با نگاهی بدبینانه میتوان حمل بر قدرتطلبی کرد، اما حمایت برخی نجبای ساسانی از پیامبر اعظم را به هیچ روی نمیتوان حمل بر جاهطلبی نمود. چه اینکه این حمایتها در زمانی رخ میداد که اسلام قدرت قابل توجهی در عرصهی بینالملل نداشت و پیامبر نیز هیچگاه حکومت ایران را تهدید نکرده بود و از این جهت خطری برای دربار ساسانی وجود نداشت.
[۱]. بنگرید به «بشارت اوستا و متون پهلوی درباره اسلام»
[۲]. ابوالفضل محمد بن حسين بيهقى، تاریخ بیهقی، تهران: انتشارات مهتاب، ۱۳۷۴. ج ۲ ص ۴۷۲
[۴]. تاريخ طبری، ترجمه ی ابو القاسم پاينده، تهران، نشر اساطير، ۱۳۷۵، ج۳، ص۱۱۴۲-۱۱۴۴ ؛ ج۴، ص ۱۲۸۶
و تاریخ بلعمی، تهران: انتشارات سروش،۱۳۷۸، ج۲، ص۸۲۷-۸۲۵-۸۴۲ و ابن اثير جزرى، تاريخ كامل بزرگ اسلام و ايران، ترجمه عباس خليلى و ابو القاسم حالت، تهران، انتشارات مؤسسه مطبوعات علمى، ۱۳۷۱، ج۷، ص۲۴۹-۲۵۱ و مجمل التواريخ و القصص، به تصحیح ملكالشعراء بهار، تهران: نشر كلاله خاور، ص ۲۵۲
[۴]. بنگرید به «حقایقی شگفتانگیز از مسلمان شدن ایرانیان یَمَن در عصر پیامبر» و «ایرانیان و جهاد علیه اعراب مرتد در عصر پیامبر»
[۵]. تاريخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران: انتشارات اساطير، ۱۳۷۵. ج ۴ ص ۱۵۹۰
[۶]. بنگرید به «رمزگشایی از سرنوشت پوراندخت (دختر خسرو پرویز)»
افکار و عقاید خود را با دیگران در تالار گفتمان تاریخ فا به اشتراک بگذارید.