به گزارش فارس، «جیمز لوون» در مقالهای مینویسد: در بیشتر کلاسهای تاریخ امروز به کودکان آموخته میشود که در سال 1492 میلادی «کریستف کلمب» اقیانوس نیلگون را با کشتی طی و «آمریکا را کشف کرد». در این داستان کلمب کاشفی جسور، رهبری شجاع و قهرمانی ملی است. این داستان عمیقاً خیالی و حتی افسانه ای نوشته شده است با این حال به رغم سوابق و گزارشات تاریخی جنایتهای شنیع کلمب علیه افراد بومی، تاریخ و فرهنگ آمریکا همچنان به وی افتخار کرده و وی را مورد ستایش قرار میدهد.
* کریستف کلمب نمونه ای از قهرمان جلوه دادن و ستودن فردی است که مسئول برخی از ترسناکترین قساوتها در تاریخ انسانی ما بوده است.
قهرمان سازی به تعریف نویسنده، «جیمز دابلیو لوون»، “فرایندی انحطاطی «است که واقعیت را تحریف کرده و» افراد معمولی را به موجوداتی پرهیزکار و کامل و بدون تعارض، درد، باورپذیری یا علایق انسانی «تبدیل میسازد. کریستف کلمب نماینده یک نمونه در تاریخ انسانی است از فردی که مسئول برخی از ترسناکترین قساوتها در تاریخ انسانی ما بوده و به شکل و قالب شخصی منجی مانند نمایش داده میشود و یاد وی با یک روز تعطیلی رسمی گرامی داشته میشود. ناراحت کننده است که بیشتر دانش آموزان آمریکایی از معلمان تاریخ و کتابهای تاریخی خود میآموزند که نه تنها باید کلمب را ستایش و احترام کنند بلکه همچنین باید درباره رسیدن وی به قاره آمریکا شعر و آواز بخوانند و نمایشهایی خیالی برای بازآفرینی رسیدن وی به آمریکا اجرا کنند. این ستایشها همراه با جشنها و رژه های» روز کلمب «به شیوه تنفرانگیزی وحشت و هراس مربوط به نسل کشی سرخ پوستان آمریکا را که با سفرهای کلمب آغاز شد میپوشاند.»
* کلمب اولین کاشف قاره آمریکا نبوده و هدف اصلی وی از سفر به این قاره در واقع جستجوی طلا بوده است
کتابهای تاریخ آمریکا با منحصر به فرد و یگانه نشان دادن سفرهای کلمب به «مکانهای ناشناخته اقیانوس» کلمب را به صورت یک قهرمان به تصویر میکشند گویی وی تنها کاشفی بوده که به قاره آمریکا سفر کرده است. اما وی تنها کاشف نبوده است. لوون در کتابش به نام «دروغهایی که معلمم به من گفت» فهرستی به ترتیب تاریخ وقوع از سفرهایی که قبل از کلمب انجام شده و به قاره آمریکا ختم شده است از جمله سفرهای کاشفان سیبریایی، اندونزیایی، ژاپنی، فنیقی آفریقا، پرتغالی و کشورهای دیگر ارائه میدهد. بیشتر هجده کتاب تاریخ دبیرستان که لوون آنها را بررسی کرده است عواملی را که باعث شده سفر کلمب در جای نخست قرار داده شود حذف کردهاند عواملی مثل تغییرات اجتماعی در اروپا، پیشرفت تکنولوژی نظامی، استفاده از مطبوعات چاپی – که اجازه میداد اطلاعات زودتر و بیشتر در اروپا پخش شود – و توجیه ایدئولوژیکی و دینی فتح سرزمینهای جدید. به عنوان مثال در کتابهای درسی حرص کلمب برای طلا و جستجوی طلا در هائیتی بیش از حد کم اهمیت نشان داده شده یا آورده نشده است. خود کلمب جمع آوری ثروت را با رستگاری هم تراز کرده و مینویسد: «طلا برترین است؛ طلا گنج است و هر کس صاحب آن باشد هر کاری بخواهد در دنیا میتواند انجام دهد و حتی میتواند روح مردم را به بهشت ببرد». «میخل د کان» در سفر 1494 کلمب همراه وی بود و گزارش زیر را نوشته است: «بعد از این که چندین روز در اقامتگاه مان استراحت کردیم به نظر دریاسالار شاه رسید که زمان اجرا کردن خواستهاش برای جستجوی طلا فرا رسیده که دلیل اصلی ما برای شروع سفری این چنین عظیم و پر از خطرات بسیار بود.»
* تاریخ آمریکا نقش مقاومت بومیان آمریکا در نسل کشی آنها را به اندازه نقش استعمارگری و ظلم اروپائیان میداند
به یاد میآورم در دبستان به ما میآموختند کلمب با مردمان بومی آمریکا ملایم بود و آنها نیز در مقابل رفتاری دوستانه و گرم با اسپانیولیها داشتند. در صورتی که چیزی در مورد جنگ گفته میشد همیشه بدین صورت به ما ارائه میشد که «در هر دو طرف هم افراد خوبی پیدا میشد و هم افراد بد». این توضیحات استعمارگری و ظلم را به راحتی از متن کنار میگذاشت. این افسانه که بومیان آمریکا و اروپاییها به یک اندازه مسئول سبعیت وحشت آور انجام شده بودند در انیمیشن کمپانی دیزنی یعنی «پوکاهونتاس» نیز تقویت شده است. این فیلم مقاومت بومیان آمریکا و خشونت اروپائیان را در یک ردیف قرار داده است و این بدین معنی است که افراطیان هر دو طرف برای کسانی که طرفدار صلح و آرامش بودند مشکل ایجاد میکردند و تسلط و قدرت استعمارگری عاملی نبود که هیچ مقاومتی از سوی بومیان ایجاد کند. این تحریف تاریخ اغلب گرایش به همدردی با بومیان آمریکا دارد اما آن چه در واقع انجام میدهد این است که این بومیان را «فرودست» و «عقب مانده» به تصویر میکشد در حالی که استعمارگران و مهاجران اروپایی را بیش از حد مهم جلوه داده و نیز تاریخی تشکیل میدهد که ستایش گر ملی گرایی و در اصطلاح «مایکل پارنتی» “فوق میهن پرستی” است که در بیشتر مدارس آمریکا اشاعه داده میشود.
* علاقه به گسترش تسلط مسیحیان منجر به حمایت از سفر کریستف کلمب شد
فکر نمیکنم اگر خواندن تاریخ اسلامی را، که آن هم در کلاسهای تاریخ من مورد غفلت واقع شده یا (مخصوصاً در درسهای مربوط به صلیبیون) مورد بدگویی قرار میگرفت، شروع نمیکردم هیچ وقت درباره آن چه کلمب واقعاً انجام داده بود اطلاع پیدا میکردم. سال 1492 یعنی همان سالی که کلمب با کشتی به قاره آمریکا رسید سال «اسپانیش انکیزیسیون/ دادگاه های تفتیش عقاید اسپانیا» نیز بود که در آن زمان یهودیان و مسلمانان مجبور میشدند یا دینشان را عوض کنند یا کشور را ترک نمایند. فتح مجدد کاتولیکی اسپانیا یعنی ” Reconquista ” توسط «شاه فردیناند دوم» و «ملکه ایزابلا» علاقه به گسترش تسلط مسیحیان اروپایی را افزایش داد که این مسأله منجر به توافق نهایی آنها برای حمایت مالی سفر کلمب شد.
* به گفته کلمب بومیان آمریکا از کلمب و سربازانش استقبال کرده و به مبادله کالا با آنها پرداختند
زمانی که کلمب و ملوانانش به باهاما رسیدند مورد استقبال زنان و مردان «آراواک/ آراهواکو» قرار گرفتند کلمب در گزارش سفرنامه کشتی مینویسد: «آنها … برای ما طوطی و کلافهای کتان و نیزه و خیلی چیزهای دیگر آوردند و با مهره های شیشه ای و زنگوله های شکار معاوضه کردند. آنها با کمال میل هرچه داشتند را مبادله کردند … آنها خوش اندام و دارای بدنهای خوب و قیافه زیبا بودند … آنها با خودشان اسلحه نداشتند و نمیدانستند اسلحه چیست چون وقتی به آنها شمشیری نشان دادم لبهاش را گرفتند و به خاطر ناآشنایی دستشان را بریدند. آنها آهن نداشتند. نیزه های آنها از … نیشکر ساخته شده است. میشود برده های خوبی از آنها ساخت … با پنجاه مرد میتوانیم همه را تحت تسلط درآوریم و مجبور به انجام کارهایی کنیم که میخواهیم.»
* کلمب عقیده داشت بومیان آمریکا «برده های خوبی» خواهند شد
جالب است توجه کنیم چگونه توصیف تکبرآمیز کلمب از آراواک منطبق بر حس شایستگی و برتری اروپایی وی است. او در گزارشات زیادی آراواک ها و سایر قبایل بومی را به خاطر مهمان نواز بودن، خوش قیافه بودن و با هوش بودن تحسین کرده است اما همزمان گفته که «برده های خوبی» میشود از آنها ساخت. زمانی که کلمب برده سازی و جنگهای خود علیه بومیان را توجیه میکرد آنها را به «بی رحمی»، «حماقت» و «ملتی جنگی و پرشمار که عادات و مذهبشان با ما بسیار متفاوت است» متهم کرد.
* نسل کشی بومیان با نژادپرستی و خشونت جنسی همراه بود
این نکته حایز اهمیت است که نسل کشی افراد بومی بدون نژادپرستی و خشونت جنسی ممکن نبوده است. «آندریا اسمیت» محقق، نویسنده و فعال فمینیست «چروکی» به منظور نشان دادن رابطه بین خشونت جنسی و استعمارگری، تحلیل «آن اشتولر» از نژادپرستی را نقل میکند: «نژادپرستی قصدی برای انشقاق درونی جامعه به ضدیت دوگانه نیست بلکه تاکتیکی برای این انشقاق است، روشی است برای ایجاد دشمنان داخلی» بیولوژیزه «که جامعه باید در مقابل آنها به دفاع از خود بپردازد.» فرایند درونی نژادپرستی «دیگری» را «ذاتاً کثیف/ پلید» و در نتیجه «ذاتاً قابل تجاوز» نشانه گذاری میکند. به همین دلیل اسمیت اظهار میکند که خشونت جنسی به جای این که در کل موضوعی جداگانه باشد سلاحی در دست مرد سالاری و استعمارگری است:
* کلمب زنان بومی آمریکا را به برده های جنسی و پاداش جنسی برای سربازانش تبدیل کرد
خشونت جنسی در مقابل بدن بومیان و خوار کردن و تحقیر بدن آنها زمانی که کلمب «زنان» تاینو «را به عنوان برده های جنسی» و پاداشهای جنسی برای سربازانش «مورد استفاده قرار داد» مشخص میشود. کلمب با صادر کردن آنها به بخشهای دیگر جهان از تجارت برده های جنسی سود برد. در واقع بیشتر درآمدش از برده داری به دست میآمد. در سال 1500 او به یکی از دوستانش نوشت: «همانطور که در ازای یک مزرعه صد» کاستیانو « (سکه اسپانیایی) میدهند در ازای یک زن هم میشود به راحتی این مبلغ را به دست آورد و این کار خیلی معمول است و واسطه گران زیادی هستند که شروع به جستجوی دختران کردهاند و در حال حاضر تقاضا برای دختران نه تا ده (ساله) است».
*نسل کشی سرخ پوستان آمریکا از غیر قابل بخشش ترین جرائمی است که تا به حال انسان مرتکب شده است
توجیه اعمال کلمب با استانداردهای امروز یا با نسبی گرایی اخلاقی تاریخی کاری پیچیده و دشوار است نه تنها به این علت که این کار نادیده گرفتن نسل کشی، بردگی جنسی و ظلم است بلکه به این دلیل که تلویحاً بیان میکند کلمب خصوصیات کلی قابل احترامی دارد و باید برای وی بزرگداشت برپا کرد. به عنوان مثال، اغلب نوشته زیر از «بارتولوم د لا کازاس» اسقف دومینیکنی «چیاپاس» که زاده اسپانیا بود و هراس و وحشت مقهورسازی، برده داری و قتل عام بومیان را مشاهده کرده و مستند ساخت نقل میشود: «آن چه ما در قبال بومیان آمریکا انجام دادیم به عنوان یکی از غیر قابل بخشش ترین جرائمی که در برابر خدا و مردم تا به حال انجام شده است و این تجارت [بردگان سرخپوست آمریکا] به عنوان یکی از نا عادلانهترین، شیطانیترین و بی رحمانه ترین آنها خودنمایی میکنند».
*دلا کازاس از قساوتهای کلمب و سربازانش در قبال بومیان مینویسد
د لا کازاس به خاطر بی رحمیای که مشاهده کرد کاملاً رنجیده و شرمنده شده بود. در گزارشات بسیار او عنوان میکند که کلمب به سربازانش دستور میداد پا های کودکانی که فرار میکردند را قطع کنند، اسپانیولیهایی که بومیان را برای تفریح شکار کرده و میکشتند، استعمارگرانی که برندگی شمشیرهایشان را روی بدن بومیانی که زنده بودند و نفس میکشیدند امتحان میکردند، «سربازان» کلمب که سر این که چه کسی با یک رفت و برگشت شمشیرش میتواند فردی را به دو نیم تقسیم کند «شرط بندی میکردند» دلا کازاس نوشته: «این اعمال غیر انسانی و بربریت در مقابل چشمان من طوری انجام میشد که در هیچ عصری مشابهش یافت نخواهد شد. چشمان من آن قدر از این اعمال بسیار مخالف ماهیت بشر دیده است که اکنون که مینویسم لرزه بر بدنم افتاده است».
* بومیان باهوش هستند و میتوانند بدون تهدید و اجبار با مسیحیت به رستگاری برسند
باید خاطر نشان کنم که اگرچه دلا کازاس بسیار مخالف برده داری و انجام اعمال غیر انسانی در مقابل بومیان بود با این وجود انگیزه وی برای طرفداری از حقوق بومیان و پایان برده داری به خاطر میل وی به «تغییر دین و تعمید بومیان» کافر «بود». دلا کازاس صحبتهایی با «گینس د ساپالودا» داشت که حین آنها “گینس د ساپالودا «اظهار میکرد که بومیان» بربر «بوده و مستعد بردگی هستند و دلا کازاس این طور استدلال میکرد که این بومیان باهوش بوده و میتوانند بدون تهدید و اجبار با مسیحیت به رستگاری برسند.»
* بومیان آمریکا امروزه راجع به نسل کشی اجدادشان چه میگویند؟
نکته ای که با ذکر دلا کازاس میخواهم نشان بدهم این است که علیرغم تبلیغات مأموریتیاش وی جزو معاصران کلمب بود که از رفتار وی در قبال بومیان به خشم آمده و منزجر شده بود. به عبارت دیگر در صورتی که اظهار شود نباید کلمب را با «استاندارد های امروز» مورد قضاوت قرار داد پس باید وی را بر اساس گزارش «د لا کازاس» مورد قضاوت قرار دهیم. با این حال کاملاً نگران کننده است که مجبوریم از «د لا کازاس» بدین صورت استفاده کنیم – وی درباره صدای بومیان آمریکا که امروز زندگی میکنند و درباره نسل کشی اجدادشان میاندیشند چه دارد که بگوید؟ آیا ارزشی ندارد که به آنها گوش بدهیم؟
*استعمار و بهره کشی امروز میراث قهرمان سازی کلمب
و نیز «استانداردهای امروز» چه هستند؟ میراث افسانه خیالی قهرمانیهای کلمب ایدئولوژی نژادپرستانه، امپرسیالیستی و خود برتر پندار انسان سفیدپوست است که به استعمار، بهره کشی و آزادی قتل عام و اعمال خشونت جنسی بر مردم در افغانستان، عراق، فلسطین و نیز بخشهایی از دنیا مثل پاکستان مشغول است که جنگ در آن جا به گونه ای ترسناک و عجیب در جریان است که به رغم حضور نظامی آمریکا، پایگاه های هوایی، حملات هوایی کنترل شده از راه دور، مداخلات نظامی و غیره گویی جنگی در میان نیست. همه ملل مورد تهمت و بدگویی واقع شدهاند، شیطانی جلوه داده میشوند؛ تاریخشان تحریف شده، حذف میشود؛ حتی هویت بومیان آمریکا هم در حال از بین رفتن و حذف شدن است. جنایتکاران جنگی هنوز هم مورد ستایش قرار میگیرند؛ جنایتهای جنگی هنوز توجیه میشوند؛ اعمال غیر انسانی علیه انسانیت هنوز مخفیانه رخ میدهند.
* «بازنگری روز کلمب» طرحی است برای بازنگری دیدگاه ما به خود و دیگران
طرح «بازنگری روز کلمب» وضعیت موجود را به چالش میکشد و این کار را نه تنها به خاطر اعاده بزرگی و صداقت تاریخ انسانیت بلکه برای از بین بردن استعمار، استعمارگری و امپریالیسمی که در حال حاضر وجود دارد نیز انجام میدهد. زمانی که به دانش آموزان یاد داده میشود که خود را با کلمب همانند سازی کنند آنها خود را با یک ظالم هم تراز میکنند و تمایز نژادی بین «ما» و «آنها» قایل میشوند. نتیجه بازنگری در روش بزرگداشت و ستایش کلمب فراتر از افشا کردن شخصیت کلمب است نتیجه آن بازسازی دیدگاه ما به خود، دیدگاه ما به دیگران و نحوه رفتار کردن ما با دیگران برای ایجاد تغییرات اساسی و انقلابی در جامعه خواهد بود.
بیائید به خاطر امروز و به خاطر فردا این بازنگری را انجام دهیم…