داستان ها و روایات تاریخی, دین و آیین اسلام

نرگس مادر امام زمان

7

داستان مادر امام زمان به طور چکیده از جلد سیزدهم بحارالانوار مجلسی که بزرگ فقه شیعه گری است و خود نیز مطالب کتابش را از سایر بزرگمردان فقه شیعه مانند شیخ الطایفه محمد بن حسن طوسی معروق به شیخ طوسی ، محمد ین یعقوب کلینی و غیره اقتباس کرده و نیز سایر نویسندگانی که کم و بیش افسانه ی ازدواج مادر امام زمان را با امام حسن عسکری به گونه یکسان در نوشته های خود بازگویی کرده، شرح میدهیم.

مجلسی از قول شیخ طوسی در کتای غیبت مینویسد (بشر بن سلیمان) برده فروش که همسایه  علی النقی و حسن عسکری در سامره بوده دوایت کرده است که روزی کافور، غلام امام علی النقی نزد او امد و اظهار داشت که اربابش علی النقی اورا احضار کرد و به من گفت: ( ای بشر، تو از فرزندان انصار پیامبر و دوست خانواده او هستی واز این رو من قصد دارم خدمت بزرگی به تو واگذار کنم). سپس علی النقی نامه ای با خط و زبان رومی به نگارش در اورد و ان را با مهر خود نشانه گذاری کرد و با کیسه ی زرد رنگی که مبلغ دویست و بیست اشرفی در ان بود به من داد و گفت این نامه و این کیسه را بگیر و به بغداد  برو و صبح روز معینی (که تاریخش را تعیین کرد) در سر پل فرات حاضر شو و منتظر ورود کشتی هایی که از سوریه وارد بندر میشوند و حامل اسیران هستند باش در این کشتی ها شماری از زنهای برده وجود دارند که برای فروش عرضه خواهند شد. تو تمام روز را در انجا منتظر بمان تا یک کشتی وارد شود که نام مالک ان (عمربن یزید) خواهد بود. بیشتر خریداران زنهای برده، اشراف بنی عباس و نیز چند جوان عرب هستند (عمر بن یزید) دختر برده ای را به معرض فروش خواهد گذاشت که دو لباس ابریشمی روی یکدیگر پوشیده است تا خود را از دید زدن و یا لمس شدن به وسیله ی خریداران محفوظ کند.

در این زمان کنیز مورد نظر از پس پرده ای که در انجا قرار داده شده به سبب اینکه در جریان فروش، حرمت او هتک شده است به زبان رومی ناله میکند. یکی از مشتریانی که در ان محل حاضر شده زیر تاثیر رفتار و منش پرهیزکارانه کنیز مذکور قرار میگیرد و به عمربن یزید میگوید من به سبب رفتار نیک شرمانه ای که از این کنیز مشاهده میکنم نظرم به او جلب شده و حاظرم اورا به بهای دویست و بیست دینار از تو خریداری کنم. کنیزک که از میل مشتری مذکور به خود اگاه میشود به زبان عربی به وی میگوید: (اگر تو دارای ثروت و حشمت حضرت سلیمان پسر داوود نیز باشی من به تو میل و رغبتی ندارم بیهوده پول خود را برای خریداری من تلف نکن) عمر بن یزید که این موضوع را از زبان کنیز میشنود با اعتراض به وی میگوید: پس من چه باید بکنم؟ زیرا ناگریزم تو را به یکی از این مشتریان بفروشم. کنیز پاسخ میدهد: چرا تو انقدر برای فروش من شتاب داری؟! بگذار خریداری برای من پیدا شود که من بتوانم به او اعتماد کنم و قلبم به فروزه ای نیک او ارام گیرد).

بشر میگوید امام علی النقی به من دستور داد هنگامی که تو جمله ی مذکور را از ان کنیز شنیدی نزد برده فروش برو  و به او بگو من از یکی از اشراف دارای نامه ای به خط و زبان رومی هستم که ویژگی های والای اخلاقی و انسانی خود را در این نامه شرح داده، این نامه را به کنیز بده تا بخواند و درباره ی نویسنده نامه بی اندیشد. من وی را به وکالت از جانب نویسنده نامه مورد نظر خریداری خواهم کرد. بشر بن سلیمان می افزاید عمربن یزید نامه را از من دریافت کرد و ان را به کنیز داد. هنگامی که کنیز مذکور ان نامه را خواند سخت به گریه افتاد و به عمربن یزید برده فروش گفت: تو باید مرا به صاحب این نامه بفروشی و سوگند یاد میکنم که هرگاه از این کار خودداری کنی خود را هلاک خواهم کرد.

بشر میگوید من با عمربن یزید بسیار گفتگو کردم تا او را راضی نمودم به بهای دویست و بیست دیناری که امام علی النقی به من داده بود کنیز مذکور را به من بفروشد. سپس پول را به برده فروش دادم و کنیزک مذکور را در حالیکه بسیار شاد و خندان به نظر میرسید به محلی که در بغداد برای سکونتش اجاره کرده بودم اوردم. کنیز مورد نظر با بی تابی نامه ی امام را از جیب حود بیرون اورده می بوسید و روی دیدگان خود می نهاد و ان را به بدن و صورت خود می مالید. بشر ادامه میدهد در حالی که من از بازتاب رفتار ان دختر شگفت زده بودم به او گفتم تو درحالیکه نویسنده ی نامه را نمیشناسی چگونه انرا می بوسی؟! پاسخ داد ای انسان بی خبر، تو باید بدانی که من (ملیکه) دختر (یشوعا) پسر قیصر روم هستم. مادرم از فرزندان حواریون است و تیره خانوادگی ام به شمعون، وصی حضرت عیسی میرسد. من سرگذشت شگفت انگیزی دارم که اکنون ان را برایت شرح میدهم.

من نوه ی قیصر روم هستم. هنگامی که سیزده ساله بودم جدم تصمیم گرفت مرا به عقد ازدواج پسر برادرش دراورد. جشن با شکوهی برای انجام این کار بر پا کرد، سیصد نفر از راهبان و روحانیون نصاری را که از دودمان حواریون عیسی بن مریم بودند و هفتصد نفر از اعیان و اشراف روم و چهار هزار نفر از امراء و فرماندهان و سران لشگر و بزرگان کشور را فرا خواند. انگاه دستور داد تخت ویژه ای ساختند که به انواع جواهرات زینت و اراسته شد و دارای چهل پله بود. در هنگام انجام ازدواج پسرعمویم روی تخت مذکور قرار گرفت و قیصر دستور داد صلیب ها را به دست بگیرند. اسقف ها در برابر قیصر قرار گرفتند و انجیل های خود را گشودند. در این زمان به طور ناگهانی صلیب ها فرو افتادند و پایه های تخت درهم شکست و  پسرعمویم نیز از بالای تخت به زیر افتاد و بیهوش شد. با مشاهده ی این رویداد رنگ چهره ی اسقف ها دگرگون شد و به لرزه افتادند. اسقف ها و روحانیون و امراء و اعیان و اشراف رو به جدم قیصر روم کردند و اظهار داشتند: پادشاها چه خبر شده؟! گویی روز زوال  مسیحیت فرارسیده است. از شما تقاضا داریم چاره ای بی اندیشید!

جدم از این رویداد سخت خشمگین شد و دستور داد پایه های تخت دوباره نصب و با جواهرات اذین گردند، صلیب ها افراشته شوند و پسر عمویم دوباره روی تخت قرار بگیرد
ولی پس از نصب تخت مرصع دوباره همان جریان شوم تکرار شد، صلیب ها و پایه های تخت فرو ریختند و پسرعمویم از تخت به زمین افتاد و بیهوش شد. مهمانان پراکنده شدند و این مرتبه جدم نیز زمین خورد و سپس برخاست و به اتاق خصوصی اش رفته و جریان بدین ترتیب بهم خورد. سپس شبی خوابی دیدم که عیسی مسیح و شمعون و حواریونش در قصر جدم در محلی که تخت نصب شده بود اجماع کرده اند ولی به جای تخت منبری وجود دارد که از ان نور می درخشید. پس از چند لحظه محمد بن عبدالله و جانشینش علی بن ابیطالب و گروهی از فرزاندان وی وارد قصر شدند. عیسی به استقبال محمد رفت و اورا در بر گرفت. محمد بن عبدالله در حالی که به امام حسن عسگری اشاره میکرد به عیسی مسیح گفت: ای روح خدا من امده ام تا دختر جانشبن تو شمعون را برای فرزندم حسن عسگری خاستگاری کنم. عیسی نگاهی به شمعون کرد و گفت: تو چقدر خوشبخت و سعادتمندی که شایستگی یگانگی و ازدواج محمد را یافته ای. شمعون با پیشنهاد عیسی موافقت کرد. محمد بالای منبری که از ان نور می بارید رفت و مراسم ازدواج را اجرا کرد و عیسی، حواریون او و فرزندان خود را گواه ازدواج گرفت و مرا به زناشویی فرزندش دراورد.

هنگامی که از خواب بیدار شدم، از بیم جانم موضوع را برای پدر و جدم بازگو نکردم و انرا نزد خود پوشیده نگه داشتم.
رویای مذکور سبب شد که عشق حسن عسگری در خانه قلبم جای بگیرد و شدت این عشق تا اندازه ای بود که نه تنها از اشامیدن مشروب دوری جستم بلکه از خوردن غذای کافی خودداری میکردم. این موضوع سبب رنجوری و بیماری ام شد. جدم تمام پزشگان شهر را برای درمانم احضار کرد ولی انها نتوانستند برای درمانم چاره ای بیندیشم و خدمتی انجام دهند. پس از ناامیدی جد و پدرم از درمانم، پدرم به من گفت: نور دیده ایا به عقیده خودت راه و روشی وجود دارد که بتواند ترا درمان کند؟! پاسخ دادم : پدرجان درهای خوشی به روی من بسته شده ولی اگه تو زندانی های مسلمان را ازاد کنی شاید مسیح و مادرش برای درمانم به من کمک بکنند. پدرم تقاضای مرا پذیرفت و از ان پس من به ظاهر وانمود کردم که بهبودی حاصل کرده و کمی غذا خوردم. این امر سبب خشنودی پدرم شد و از اینرو او به اسیران مسلمان و رعایت احترام انها توجه بیشتری بکار برد.

چهار شب بعد من رویایی دیگر دیدم. بدین شرح که در خواب دیدم فاطمه زهرا دختر پیامبر با مریم، مادر عیسی و حواریون بهشتی به سوی من امدند. مریم مادر عیسی رو به من نمود و گفت این بانوی جهان و مادر شوهرتوست. من دستان فاطمه زهرا را گرفتم و گریه کردم و شکایت نمودم که چرا حسن عسگری به دیدن من نمی اید. فاطمه اظهار داشت تا مسلمان نشوی حسن به دیدار تو نخواهد امد. اگر تو میل داری حسن عسگری به دیدارت بیاید باید به یگانگی خداوند و این که محمد پدر من خاتم پیامبران است گواهی بدهی. من اظهار داشتم (لااله الااله محمدً رسول الله) انگاه فاطمه اظهار داشت اکنون منتظر فرزندم حسن عسگری باش که اورا نزذ تو خواهم فرستاد. شب بعد حسن عسگری را در خواب دیدم و شکایت کردم که چرا مرا تنها گذاشته است. اظهار داشت سبب اینکه من به دیدار تو نمی امدم مذهب تو بود. اکنون که به دین اسلام در امده ای هرشب در خواب با تو دیدار میکنم تا زمانی که روزگار هجران من و تو به وصال تبدیل شود، از ان شب به بعد هر شب اورا در خواب می بینم.

بشر بن سلیمان میگوید از او پرسیدم چه شد که زندانی و اسیر شدی؟!
پاسخ داد در یکی از شب هایی که حسن عسکری به خوابم امد اظهار داشت که جدم قصد دارد  لشگری به جنگ مسلمانان بفرستد و من باید سر و وضع ظاهری ام را تغییر دهم و به گونه ناشناس در لباس خدمتکاران همراه گروهی از زنان که در اختیارم بودند به میان لشگریانی که عازم جنگ با مسلمانان بودند بروم. من این کار را انجام دادم و در ضمن جنگ، مسلمانان مرا دستگیر کردند و اکنون میبینی که کار به کجا انجامیده است. ولی من تاکنون به کسی نگفته ام که نوه ی قیصر روم هستم. بشر بن سلیمان میگوید من به او گفتم تو که رومی هستی چگونه به زبان عربی سخن میگویی؟! پاسخ داد جدم زنی را که چندین زبان میدانست به خدمت من گماشته بود که زبان عربی را به من بیاموزد و بدین سبب من میتوانم به زبان عربی سخن بگویم.

بشر بن سلیمان میگوید پس از ورود به سامره  من دختر را نزد امام علی النقی  بردم. اوبا شادی از دختر مذکور استقبال کرد و از وی پرسش نمود: ایا تو بین 10/000 دینار پول و یک خبر شادی آور کدامیک را می پذیری؟! دختر گفت: خبر خوب را.
با شنیدن این موضوع امام علی النقی به وی گفت: همانگونه که در رویاهایت دیده ای تو به عقد ازدواج فرزندم حسن  درخواهی امد و مادر کسی خواهی شد که بر این دنیا حکومت و ان را پر از عدل و داد خواهد کرد. انگاه علی النقی دختر مذکور را به خواهرش حلیمه خاتون سپرد تا به وی رسوم و اداب اسلامی را بیاموزد و او را برای ازدواج با فرزندش امام حسن عسگری آماده نماید.

5 نظر در “نرگس مادر امام زمان

  1. payman گفت:

    این قصه حاوی نکات جالبی است ولی نکته مهم از این داستان حاکی از این است که امامان ما دارای برده و کنیز بوده اند. و اصولا این بردگان از ایران وارد بیوت این امامان همام میگشتند. و…..

    1. الناز گفت:

      پیمان !
      به هر صورت برده داری وکنیزداری اون زمان رسم بود. در کتاب اصول کافی روایت های زیادی وجود داره که نشون میده امامان سفارش میکردن که با برده ها و کنیزها درست و منصفانه رفتار کنن . حتی آزاد کردن برده و کنیز هم مورد سفارش بود. تو فرهنک ملی ما هم برده داری بوده . وقتی با برده درست رفتار بشه چعه اشکالی داره ؟ جای خدمتکار بودن . به نظر من عیبی نداره . البته لعضی ها از ذات خرابشون فقط به دنبال برداشتها منفی هستن . تقصیر تو نیست. ذاتت اینجوریه

  2. مهدی گفت:

    خدمت دوستان خوبم سلام
    و تشکر از سایت خوب تاریخ فا

    پرسش:

    سير تاريخي برده داري و علت داشتن غلام و كنيز از سوي بزرگان اسلام مانند پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه وآله ـ و ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ و ديگران چه بوده است؟

    پاسخ:

    گرچه در قرآن مجيد مسأله «استرقاق» (برده گيري و برده داري) به عنوان يك دستور حتمي در مورد اسيران جنگي نيامده است، ولي انكار نمي توان كرد كه احكامي در قرآن براي بردگان ذكر شده است، كه اصل وجود بردگي را حتي در زمان پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ و صدر اسلام اثبات مي كند، مانند احكامي كه در مورد ازدواج با بردگان، يا احكام محرميّت يا مسأله مكاتبه (قرارداد براي آزادي بردگان) كه در آيات متعددي از قرآن در سوره نساء، نحل، مؤمنون، نور، روم و احزاب آمده است. اين جاست كه بعضي بر اسلام خرده مي گيرند كه چرا اين آئين الهي با آن همه محتوا و ارزشهاي والاي انساني، مسأله بردگي را به كلي الغاء نكرده، و طي يك حكم قطعي و عمومي آزادي همه بردگان را اعلام ننموده است؟ درست است كه اسلام سفارش زيادي در مورد بردگان كرده، اما آنچه مهم است آزادي بي قيد و شرط آنها است، چرا انساني مملوك انسان ديگري باشد و آزادي را كه بزرگترين عطيه الهي است از دست بدهد؟ در يك جمله كوتاه بايد گفت: كه اسلام برنامه دقيق و زمان بندي شده براي آزادي بردگان دارد كه تدريجاً باعث آزادي همه بردگان مي شود، بي آنكه اين آزادي عكس العمل نامطلوبي در جامعه به وجود آورد. ولي پيش از آنكه به توضيح اين طرح دقيق اسلامي بپردازيم بيان يك نكته را مقدمتاً لازم مي دانيم.

    سير تاريخي بندگي:
    گرچه تاريخ سنت برده گيري در مجتمع بشري در دست نيست، ليكن چنين به نظر مي رسد كه اين سنت نخست درباره اسراي جنگي معمول، و سپس درباره زنان و فرزندان عملي شده باشد. و در بين اديان آسماني آن روز مثل، دين يهود، و نصاري، به طوري كه از انجيل و تورات استفاده مي شود رواج داشته است، تا اين كه اسلام ظهور كرد و پس از امضاء اصل اين سنت، محدوديتهاي زيادي در دائره آن و اصلاحاتي در احكام و قوانين آن به وجود آورد به گونه اي كه بردگي به تدريج از جامعه اسلامي رخت بر بندد و جز در موارد نادري بردگي لغو گرديد اين روند ادامه داشت تا اين كه جهانيان نيز به فكر خاتمه دادن بردگي افتادند و سرانجام سنّت بردگي در 100 سال پيش در اجلاسيّه بروكسل بطور كلي لغو گرديد.(1)
    فردينان توتل مي گويد: مسأله بردگي در بين ملل قديمي شايع بود، و اين برده ها از همان اسراي جنگي و طوائف مغلوبه بودند، و اين روش در بين يهود، و يونانيها، روميها، و عرب جاهليت و همچنين در اسلام، داراي نظام معروفي بود ليكن رفته رفته رو به زوال و لغويّت گذاشت، نخست در هند سال 1843، سپس در مستعمرات فرانسه سال 1848، و در ايالات متحده آمريكا 1888 لغو شد. تا اين كه در سال 1890 ميلادي در بروكسل جلسه اي تشكيل يافته، و لغويت آن را صادر كردند.(2)

    طرح اسلام براي آزادي بردگان:
    آن چه غالباً مورد توجه قرار نمي گيرد اين است كه، اگر نظام غلطي در بافت جامعه اي وارد شود، ريشه كن كردن آن احتياج به زمان دارد. و هر حركت حساب نشده نتيجه معكوسي خواهد داشت، درست همانند انساني كه به يك بيماري خطرناك مبتلا شده، و بيماريش كاملا پيشرفت نموده است، و يا شخص معتادي كه دهها سال به اعتياد زشت خود خو گرفته، در اين گونه موارد حتماً بايد از «برنامه هاي زمان بندي شده» استفاده كرد. صريح تر بگوئيم: اگر اسلام طبق يك فرمان عمومي دستور مي داد، همه بردگان موجود را يك مرتبه آزاد كنند، چه بسا بيشتر آنها تلف مي شدند، زيرا گاه نيمي از جامعه را بردگان تشكيل مي دادند، آنها نه كسب و كار مستقلي داشتند، و نه خانه و وسيله اي براي ادامه زندگي.
    اگر در يك روز و يك ساعت معين همه آزاد مي شدند، يك جمعيت عظيم بيكار ظاهر مي گشت، كه هم زندگي خودش با خطر مواجه بود، و هم ممكن بود نظم جامعه را مختل كند، و به هنگامي كه محروميّت به او فشار مي آورد به همه جا حمله ور شود، و درگيري و خونريزي به راه افتد.
    اينجاست كه بايد تدريجاً آزاد شوند، و جذب جامعه گردند، نه جان خودشان به خطر بيفتد، و نه امنيت جامعه را به خطر اندازند، و اسلام درست اين برنامه حساب شده را تعقيب كرد. اين برنامه مواد زيادي دارد كه رؤوش مسائل آن به طور فشرده و فهرست وار در اين جا مطرح مي شود، و شرح آن نياز به كتاب مستقلي دارد:

    الف) بستن سرچشمه هاي بردگي:
    بردگي در طول تاريخ اسباب فراواني داشته، نه تنها اسيران جنگي و بدهكاراني كه قدرت بر پرداخت بدهي خود نداشتند به صورت برده در مي آمدند، كه زور و غلبه نيز مجوّز برده گرفتن و برده داري بود، كشورهاي زورمند نفرات خود را با انواع سلاح ها به ممالك عقب افتاده آفريقائي، و مانند آن مي فرستادند و گروه گروه از آنها را گرفته و اسير كرده و با كشتيها به بازارهاي ممالك آسيا و اروپا مي بردند.
    اسلام جلو تمام اين مسائل را گرفت، تنها در يك مورد اجازه برده گيري داد و آن در مورد اسيران جنگي بود، و تازه آن نيز جنبه الزامي نداشت، و به طوري كه در آيات قرآني آمده، به حاكم اسلامي اجازه داده شد تا طبق مصالح اسلام و مسلمانان، اسيران را بي قيد و شرط يا پس از پرداخت فديه آزاد كنند.
    در آن روز زندانهائي نبود كه بتوان اسيران جنگي را تا روشن شدن وضعشان در زندان نگهداشت و راهي جز تقسيم كردن آنها در ميان خانواده ها و نگهداري به صورت برده نداشت.
    بديهي است هنگامي كه چنين شرايطي تغيير يابد هيچ دليلي ندارد كه امام مسلمين حكم بردگي را درباره اسيران بپذيرد، مي توان آنها را از طريق «مَنّ» و «فداء» آزاد سازد، زيرا اسلام پيشواي مسلمين را در اين امر مخيّر ساخته، تا با در نظر گرفتن مصالح اقدام كند، و به اين ترتيب تقريباً سرچشمه هاي بردگي جديد، در اسلام بسته شده است.(3)

    ب) گشودن دريچه آزادي:
    اسلام برنامه وسيعي براي آزاد شدن بردگان تنظيم كرده است، كه اگر مسلمانان آن را عمل مي كردند در مدتي نه چندان زياد همه بردگان تدريجاً آزاد، و جذب جامعه اسلامي مي شدند.
    يكي از مصارف هشتگانه زكات در اسلام خريدن بردگان و آزاد كردن آنهاست (و في الرقاب) يعني سهمي از زكات، تخصيصي به مبارزه با بردگي، و پايان دادن به اين موضوع ضد انساني، داده مي شود، و همان گونه كه در جاي خود گفته ايم برنامه اسلام در مورد بردگان برنامه «آزادي تدريجي» است، كه نتيجه نهائيش آزاد ساختن همه بردگان، بدون روبرو شدن، به واكنشهاي نامطلوب اجتماعي آن مي باشد، و تخصيص سهمي از زكات، به اين موضوع، گوشه اي از اين برنامه را تشكيل مي دهد.(4) براي تكميل كردن اين منظور مقرراتي در اسلام وضع شده كه، بردگان طبق قراردادي كه با مالك خود مي بندند، بتوانند از دسترنج خود آزاد شوند.(5)
    آزاد كردن بردگان يكي از مهمترين عبادات، و اعمال خير در اسلام است، و پيشوايان اسلام در اين مسأله پيشقدم بودند، تا آنجا كه در حالات علي ـ عليه السلام ـ نوشته اند: «اعتِق الفاً مِن كدّيده»(6) «هزار برده را از دسترنج خود آزاد كرد.»
    پيشوايان اسلام بردگان را به كمترين بهانه اي آزاد مي كردند، تا سرمشقي براي ديگران باشد، تا آنجا كه يكي از بردگان امام باقر ـ عليه السلام ـ كار نيكي انجام داد، امام ـ عليه السلام ـ فرمود: «إذهب فاَنت حرّفاني اكره ان استخدم رَجُلا مِن أهْلِ الجنّة» «برو تو آزادي كه من خوش ندارم مردي از اهل بهشت را به خدمت خود در آورم».(7)
    در حالات امام سجاد ـ عليه السلام ـ آمده است: (خدمتكارش آب بر سر حضرت مي ريخت، ظرف آب افتاد و حضرت را مجروح كرد، امام ـ عليه السلام ـ سر را بلند كرد، خدمتكار گفت: «و الكاظمين الغيظ» حضرت فرمود: «خشمم را فرو بردم» عرض كرد: «و العافين عن النّاس» فرمود: «خدا تو را ببخشد» عرض كرد: «و اللّه يحب المحسنين» فرمود: «برو براي خدا آزادي».
    در بعضي از روايات آمده است: بردگان بعد از هفت سال خود به خود آزاد مي شوند، چنانكه از امام صادق(عليه السلام)مي خوانيم: «مَن كان مؤمناً فَقد عَتق بَعْدَ سبعَ سنين، اعتَقَهُ صاحِبه اَم لم يعتقه، و لا يحلُّ خِدمة مَن كانَ مؤمناً بَعْدَ سبعةَ سنين»: كسي كه ايمان داشته باشد بعد از هفت سال آزاد مي شود صاحبش بخواهد يا نخواهد و به خدمت گرفتن كسي كه ايمان داشته باشد بعد از هفت سال حلال نيست.(8)
    در همين باب حديثي از پيامبر گرامي ـ عليه السلام ـ نقل شده كه فرمود: «ما زالَ جبرئيل يُوصيني بِالمملوك حتّي ظننتُ اَنّه سَيضرِبُ له اجلا يعتق فيه» پيوسته جبرئيل سفارش بردگان را به من مي كرد، تا آنجا كه گمان كردم به زودي، ضرب الاجلي براي آنها مي شود، كه به هنگام رسيدن آن آزاد شوند.(9) كسي كه برده مشتركي را نسبت به سهم خود آزاد كند، موظف است بقيه را نيز بخرد و آزاد كند.(10) و هرگاه بخشي از برده اي را كه مالك تمام آن است آزاد كند، اين آزادي سرايت كرده، و خود به خود همه آزاد خواهد شد.(11)
    كفاره بسياري از تخلفات در اسلام آزاد كردن بردگان قرار داده شد. پاره اي از مجازاتهاي سخت است كه اگر صاحب برده نسبت به برده اش انجام دهد، خودبخود آن برده آزاد مي شود.(12)

    ج) احياي شخصيت بردگان
    در دوران برزخي كه بردگان مسير خود را طبق برنامه حساب شده اسلام به سوي آزادي مي پيمايند، اسلام براي احياي حقوق آنها اقدامات وسيعي كرده است، و شخصيت انساني آنان را احياء نموده. تا آن جا كه از نظر شخصيت انساني هيچ تفاوتي ميان بردگان و افراد آزاد نمي گذارند و معيار ارزش را همان تقوا قرار مي دهد، لذا به بردگان اجازه مي دهد همه گونه پست هاي مهم اجتماعي را عهده دار شوند، تا آنجا كه بردگان مي توانند مقام مهم قضاوت را عهده دار شوند.(13)
    در عصر پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ نيز مقامات برجسته اي از فرماندهي لشگر گرفته تا پست هاي حساس ديگر، به بردگان يا بردگان آزاد شده سپرده شد. بسياري از ياران بزرگ پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ بردگان بودند و يا بردگان آزاد شده و در حقيقت بسياري از آنها به صورت معاون براي بزرگان اسلام انجام وظيفه مي كردند.
    سلمان و بلال و عمار ياسر و قنبر را در اين گروه مي توان نام برد. در اسلام دستورات زيادي درباره رفق و مدارا با بردگان وارد شده تا آنجا كه آنها را در زندگي صاحبان خود شريك و سهيم كرده است.
    پيغمبر اسلام ـ صلي الله عليه وآله ـ مي فرمود: كسي كه برادرش زير دست او است بايد از آنچه مي خورد به او بخوراند و از آنچه مي پوشد به او بپوشاند و زيادتر از توانائي به او تكليف نكند.(14)
    علي ـ عليه السلام ـ به غلام خود «قنبر» مي فرمود: «من از خداي خود شرم دارم كه لباسي بهتر از تو بپوشم زيرا رسول خدا ـ صلي الله عليه وآله ـ مي فرمود: از آنچه خودتان مي پوشيد بر آنها بپوشانيد و از آنچه خود مي خوريد به آنها غذا دهيد.»(15)
    امام صادق ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: «هنگامي كه پدرم به غلامي دستور انجام كاري مي داد ملاحظه مي كرد اگر كار سنگيني بود بسم اللّه مي گفت و خودش وارد عمل مي شد و به آنها كمك مي كرد.»(16)
    خوشرفتاري اسلام نسبت به بردگان در اين دوران انتقالي به اندازه اي است كه حتي بيگانگان از اسلام نيز، روي آن تاكيد و آن را تمجيد كرده اند.
    به عنوان نمونه: «جرجي زيدان» در تاريخ تمدن خود چنين مي گويد: «اسلام به بردگان فوق العاده مهربان است، پيغمبر اسلام ـ صلي الله عليه وآله ـ درباره بردگان سفارش بسيار نموده، از آن جمله مي فرمايد: «كاري كه برده تاب آن را ندارد به او واگذار نكنيد، و هر چه خودتان مي خوريد به او بدهيد».
    پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ مي فرمايد: «به بندگان خود كنيز و غلام نگوئيد، بلكه آنها را «پسرم» و «دخترم» خطاب كنيد. قرآن نيز درباره بردگان سفارش جالبي كرده و مي گويد: «خدا را بپرستيد، براي او شريك مگيريد، با پدر و مادر و خويشان و يتيمان و بينوايان، همسايگان نزديك و دور و دوستان و آوارگان و بردگان جز نيكوكاري رفتاري نداشته باشيد، خداوند از خودپسندي بيزار است».(17)
    و در اين جا لازم به ذكر است كه قرآن در آيات خود به جاي «عبد» و «برده» تعبير به «فتي» «جوان» مي كند، كه يك نوع احترام است.(18)
    و در حديث داريم: «و هيچ كدام از شما نبايد بگويد غلام من و كنيز من بلكه بگويد جوان من».(19)
    از مطالب بالا چنين نتيجه گيري مي شود كه اسلام مروج برده داري نبوده بلكه به مرور زمان با قانون و سنت ديرينه برده داري مبارزه كرده و خيلي از احكام و اعمال عبادي را منوط به آزادي برده كرده است كه شايد روزي فرا رسد تمام افراد از آزادي و حريّت كامل برخوردار شوند و به كرامت و ارزش واقعي خود نائل آيند و نيز از مجموع مطالب مذكور به دست مي آيد كه داشتن غلام و كنيز از سوي پيشوايان دين «عليهم السلام» تربيت و باز سازي شخصيت و سپس آزادي آنها بوده است, علاوه بر آن، عدّه اي به طور داوطلب خدمت گذاري بزرگان را مي نمودند تا از اين راه به طور غير مستقيم به اسلام و مسلمانان خدمت كرده باشند.

    ——————————————————————————–

    پاورقی:

    1. تفسير الميزان، ترجمه موسوي همداني، مركز نشر فرهنگي رجاء، ج 6، ص 545.
    2. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، قم، نشر مدرسه اميرالمؤمنين، ج 21، ص 417.
    3. همان مدرك، ج 8، ص 5.
    4. همان، ج 14، ص 467، 459.
    5. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، نشر مؤسسة الوفاء، ج 41، ص 43.
    6. العاملي، حر، وسائل الشيعه، بيروت، داراحياء التراث العربي، ج16، ص32.
    7. نور الثقلين، ج1، ص390.
    8. حرّ العاملي، وسائل الشيعه، نشر مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان، ج 16، ص 36.
    9. همان، ص 37.
    10. العاملي، حرّ، وسائل الشيعة، نشر مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان، ج 16، ص 21، شرايع كتاب العتق.
    11. ر.ك: مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، قم، نشر مؤسسه امام اميرالمؤمنين، ج 21، ص 419.
    12. العاملي، حر، وسائل الشيعه، نشر مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان، ج 16، ص 26.
    13. شرايع، كتاب القضاء.
    14. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، نشر مؤسّسة الوفاء، ج 74، ص 141، حديث 11.
    15. همان، ص 144، حديث 19.
    16. همان، ص 142، حديث 13.
    17. ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 4، ص 54.
    18. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، قم، نشر مؤسسه مدرسه امام اميرالمؤمنين، ج 9، ص 406، يوسف:36.
    19. مجمع البيان، منشورات مكتبه آيت اللّه مرعشي نجفي، ج 3، ص 232.

  3. مهدی گفت:

    با سلام خدمت سایت خوب تاریخ فا
    لطفا مقاله ی تحقیقی که درباره ی (حقیقت برده داری در اسلام) فرستادم ، منتشر کنید.
    با تشکر مهدی زیدی

پاسخ دادن به payman لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *