عزاداری عمومی
به نظر میرسد که با مرگ شاهِ فرمانروا،جانشین تعیین شده بیدرنگ شاه نمیشود.در فاصله فوت شاه و اعلام نام فرمانروایِ جدید،دوره عزا حکمفرما بود که مجموعهای از احکام تشریفاتی و رسمی که درباره آنها اطلاعاتی در اختیار داریم،در مورد آن وجود داشت(پولیانوس،کتاب 7،فصل 7،بند 17 ؛ کورسیوس روفوس،کتاب 3،فصل 12،بند 13). این دوره با عزاداری عمومی آغار میشود همانند عزایی که اسکندر با مرگ هفستیون آن را اعلام کرد: «او حکم داد که عزای عمومی در تمامی پهنه سرزمین بربر،یعنی در تمام مناطق امپراتوری برقرار شود» (آلیانوس،کتاب 7،فصل 14،بند 9).در هنگام مرگ تریداتس خواجه محبوب اردشیر دوم نیز چنین بود: «در تمامی آسیا عزای عمومی برقرار شد»(الیانوس،حکایات گوناگون،کتاب 12،فصل 1).همچنین کورسیوس روفوس روایت میکند هنگام مرگ اسکندر «عزاداری به درون حصارشهر (بابل) محدود نبود،بلکه خبر این مصیبت عظیم در تمام مناطق و در بخش مهمی از آسیا،آن سوی فرات،به سرعت منتشر شد»(کتاب 10،فصل 5،بند 18).
این دوره عزاداری با فروکشتن آتشها آغاز و با افروختن دوباره آن پایان میگرفت.این همان چیزی است که گزارش دیودوروس(کتاب 17،فصل 114،بند 4-5) در مورد اقدامات اسکندر پس از مرگ هفستیون نشان میدهد: « به تمامى ساكنين آسيا دستور داد كه تا پايان مراسم خاكسپارى، آتشى را كه پارسيان مقدّس مىشمارند،خاموش نمايند.پارسيان چنين رسمى را برپا نمىدارند مگر در مرگ شاه بزرگ.مردم صدور اين فرمان را به نشانه رويدادى شوم مىنگرند و كنايه از آن مىدانند كه خدايان مرگ شاه را خبر مى دهند.»
پارسیان بر خلاف احکام اوستا میکوشیدند اندوه خود را از مرگ شاه با حرکات پر سر و صدا و مشهود نشان دهند.مثلاً در برابر بستر مرگ کمبوجیه «پارسیان تمام جامعههای خود را دریدند و نالههای بیپایان سر دادند»(هرودوت،کتاب 3،بند 65). کورسیوس روفوس نقل میکند که با مرگ اسکندر«پارسیان بر طبق رسوم موهای سر خود را تراشیدند» و خود،زنان و فرزندانشان را جامههای عزا بر تن کردند.وجود این رسم از طریق روایتی که هرودوت(کتاب 9،بند 24) از مرگ ماسیستیوس پارسی در پلاته در سال 479 پ.م ارائه میدهد،مورد تایید قرار گرفته است:«بربرها مو و ریش های خود و موی یال و دم اسبان و جانوران باربر خود را زدند.» همچنین پس از مرگ هفستیون،اسکندر دستور داد موی تمام اسبان و قاطران را به نشانه عزا بچینند(پلوتارک،کتاب اسکندر،فصل 72،بند 2) و خود شاه به نوشته آریانوس(کتاب 7،فصل 14،بند 14) موهای خود را کوتاه کرد.
کوکبه تدفین:
جانشین موظف بود جسد پدرش(یا شاه متوفی) را تا گور سلطنتی هدایت کند.این مراسم دارای اهمیت سیاسی فراوان بود و از خلال آن استمرار سلسله سلطنتی و حقوق ولیعهد ظاهر میشد.وقتی شاه بیرون از پارس جان میسپرد معمولاً جانشین تعین شده مکلف بود برای ارسال جسد شاه در معیت ملازمان و در ارابهای که به این منظور تهیه شده بود،اقدام لازم را به عمل بیاورد.
کتزیاس مینویسد که پس از مرگ کورش و بازگشت سپاه، «کمبوجیه جسد پدر را تحت مراقبت خواجه گاپاتس به پارس فرستاد تا در آنجا دفن شود.»(بند 9) و میافزاید که کمبوجیه «همه چیز را بر اساس خواستههای پدر تنظیم کرد». این تصریح لااقل بعضاً باید به نحوه برگزاری مراسم تدفین توسط ولیعهد مربوط باشد.خشایارشای دوم نیز دستور داد جسد پدر و مادر را که در یک روز وفات یافته بودند،به تخت جمشید ببرند(بند 44).اسکندر نیز در فرستادن پیکر داریوش به تخت جمشید و صدور فرمان دفن او در مقبره سلطنتی همانند شاهانی که پیش از او سلطنت کرده بودند کوتاهی نکرد(آریانوس،کتاب 3،فصل 27،بند1).اسکندر قصد داشت در مقابل بسوس،که غاصب نامیده میشده،نشان دهد که او نماینده حقیقی رسوم سلطنتی هخامنشی و تنها جانشین داریوش است.در واقع انتقال قدرت از همان قواعدی تبعیت میکند که در تعیین جانشین خانوادگی موثر است.شاه متوفی از طریق جانشین خود که مراسم تدفین را هدایت میکند تداوم مییابد.این همان چیزی است که توضیح میدهد که چرا در مواردی که برای جانشینی در میان چند نفر رقابت وجود دارد،نبرد سیاسی- ایدئولوژیکی پیرامون جسد شاه جریان مییابد. هنگام مرگ اردشیر اول،نخست پسر مشروع یعنی خشایارشای دوم باگوزاروس را مسئول بردن جسد پدر و مادرش به تخت جمشید کرد(کتسیاس 44).به نظر میرسد که پیش از حرکت کاروان تدفین خشایارشای دوم به دست سغدیانوس به قتل میرسد کتسیاس در این باب می نویسد: «در نتیجه اجساد سلطنتی با هم به تخت جمشید رسید.در واقع،قاطرهایی که ارابه تدفین را میکشیدند،از حرکت سر باز میزدند.گویی منتظر جسد پسر بوده باشد اما وقتی جسد خشایارشا رسید به سرعت به حرکت درآمدند».سغدیانوس «به این بهانه که او بدون رضایت شاه(سغدیانوس) جسد پدر(ارشیر) را نگه داشته بود» فرمان قتل باگوزاروس را صادر کرد(کتسیاس 46).پس باگوزاروس توسط سغدیانوس مسئول ارابه تدفین بود،همان طور که توسط خشایارشای دوم مسئول حمل جسد اردشیر و داماسپیا شده بود.بر اساس این روایت می توان فهمید که سغدیانوس رفتار باگوزاروس را تمرد و شیوه ای برای به تردید افکندن مشروعیت خود تلقی کرده بود.
پولیانوس نیز(کتاب 7،فصل 7،بند 17) نشان میدهد که اخوس هنگام مرگ پدرش،اردشیر،از به قدرت رسیدن خود هنوز مطمئن نیست.اخوس نیز طی 10 ماه مرگ اردشیر را پنهان کرد و مهر پدرش را پای اسناد نهاد.اما همین که در مقام شاه مشروع شناخته شد بر طبق قوانین پارسی اعلام عزای سلطنتی کرد.
تشریفات پاسارگاد:
شهریار جدید میبایست طی آئین تاج گذاری و انتصاب رسمی مقام سلطنت،به لحاظ سیاسی-مذهبی تقدیس شود. متن شناخته شده پلوتاک (اردشیر،فصل 3،بند 1-2) را در اختیار داریم که مراسم انتقال مقام سلطنت به اردشیر دوم را با این عبارات شرح داده است: اندكى پس از مرگ داريوش(دوم) بود كه به پاسارگاد رفت براى انجام آيينى كه بايستى به هنگام تختنشينى با دست مؤبدان انجام گيرد.در آنجا ستايشگاهى است به نام خداى مادينه جنگ دوستى كه مىتوان آن را مانند آتنه دانست و در اين پرستشگاه است كه كسى كه نامزد تخت و تاج است لباس خود را كنده،و لباسی را كه کورش پيش از پادشاهى بر تن خود داشته مىپوشد،شیرینی انجیر میخورد،بنه بجود و تا آخرین قطره جام میآکنده از آب شیر مینوشد.گذشته از اين آيينهاى ديگرى هست اما کسی از آن اطلاعی ندارد.
شاه جدید یا به عبارت دقیقتر کسی که قرار است شاه اعلام شود،باید از رژیم گیاهخوارانهای بر مبنای نباتات و شیر پیروی کند.اشاره به بنه منحصر به فرد نیست.در واقع میدانیم که مادها از سر تحقیر پارسیان را بنهخور مینامیدند.از سوی دیگر به نوشته استرابون(کتاب 15،فصل 3،بند 18) جوانان پارسی تحت تعالیم خاص نیز میبایست از فراورده های گیاهی از جمله بنه تغذیه میکردند. این مراسم در پاسارگاد شهر کوروش انجام میشود. پوشیدن جامه کوروش استمرار قدرت را آشکار میکند.
شاه جدید:
احتمال دارد که قبضه رسمی قدرت با مجموعهای از حرکات نمادین نشان داده میشد که به منظور استقرار قدرت شاه جدید صورت میگرفت.از آن پس شاه جدید مهر خاص خود را به کار میبرد(کتاب 7،فصل 7،بند 17).همچنین میدانیم که خراجی را که اقوام امپراطوری بدهکار بودند، به آنها میبخشید(هرودوت،کتاب 6،بند 59) .به نوشته یوسفوس(تاریخ باستانی یهود،کتاب 1،بند 185)اردشیر پس از به دست گرفتن قدرت فرمانروای 27 خشترپاوننشین را از هند تا اتیوپی تعیین کرد.اشاره مشابهی توسط دیودروس(کتاب 11،فصل 71،بند 1) صورت پذیرفته است: اردشیر اندکی پس از جلوس به تخت سلطنت مجموعه ای از تدابیر مساعد را برای پیشرفت قلمرو سلطنتی و حفظ منافع خود اتخاد کرد:«به همین سبب از میان خشترپاونهایی که بر سر کار بودند،تمامى خشترپاونهايى را كه با وى دشمنى داشتند، عزل كرد و حكومتهايشان را به دوستان وفادارش سپرد».
نتیجه:
قبضه قدرت توسط شاه جدید بر حسب فرایند پیچیدهتر و نامعلومتری صورت میگرفت.بین مرگ شاه و اعلام شاه جدید،در دوره تقریبا طولانیای قرار داشت که برای کودتا و اعتراض های دودمانی مناسب بود.در هیچ حالتی،تنها تبار برای تحمیل شاه کافی نبوده است. همچنین لازم بود مشروعیت جدیدی از خلال مجموعهای از آئینها و مراسم کاملا مشخص برقرار شود.این آئینها و مراسم به شاهپور امکان میداد که از یک سو،خود را ضامن سلسله و قدرت هخامنشی مطرح سازد و از سوی دیگر حمایت اشراف پارسی را برای خود تامین سازد.
_______________________
آبشخور:
بریان،پییر:1386،وحدت سیاسی و تعامل فرهنگی در شاهنشاهی هخامنشی،ترجمه ناهید فروغان،تهران،انتشارات اختران
تارنمای جاوید ایران