تاريخ فا

متون علمی ساسانی

متون علمی ایرانی میانه در عهد ساسانی

 مرتضی حماسی

 

 

متون علمی :
اطلاعاتی که دربارۀ متون و کتاب های علمی پهلوی وجود دارد ، از طریق ترجمه آن متون از پهلوی است ، زیرا از کتاب های علمی به زبان پهلوی ، نوشتۀ مستقلی باقی نمانده است . در عصر ساسانی به ویژه در زمان شاپور اول و خسرو اول انوشیروان از تألیف و ترجمۀ متون پهلوی به طوری گسترده حمایت می شد . متونی دربارۀ پزشکی ، نجوم ، آفرینش ، و هستی به ویژه از هندوستان و یونان و روم و دیگر سرزمین های مجاور گردآوری و به پهلوی ترجمه می شده است . این تبادلات فرهنگی از یک جهت به سبب موقعیت خاص جغرافیائی ایران بود و از جانب دیگر شکل گیری نوعی جنبش فرهنگی عصر ساسانی – به ویژه در دورۀ خسرو اول انوشیروان – عامل مهم دیگری برای این تجدید حیات علمی ، به شمار می رود . دینکرد ( کتاب چهارم ، ص 412 به بعد ) فعالیت های شاپور را در جمع آوری متون علمی که از کتاب دین با اوستا نشأت می گرفته است ، یادآور می شود . کتاب بندهشن نیز فهرست کوتاهی از علوم طبیعی و نجوم را شرح می دهد . علاوه بر آن در ریو اردشیر ( ریشهر ) در ولایت ارّجان ، گروهی از نویسندگان ، متن مربوط به پزشکی ، نجوم و فلسفه را با خط « گَشتَک » ( = گَشته ) ثبت می کردند که به آنان « گشتک دبیران » می گفتند .در متن اوستائی « هوسپارم نسک » شرح مفصلی راجع به امراض و چگونگی معالجۀ آن ها به وسیلۀ گیاهان وجود دارد که پزشکان ایران باستان از آن اطلاع داشتند . این اطلاعات در عصر ساسانی نیز وجود داشت اگر چه شاهان ساسانی از اطلاعات پزشکان مسیحی – یونانی یا سریانی نیز استفاده می کردند . در کتاب سوم دینکرد هم مطالبی راجع به سلامت روح و روان و تقسیم بندی علم طبابت به معالجۀ روحانی ( روانی ) و جسمانی آمده است که نه تنها نشانگر اصول پزشکی ایرانی بر مبنای روایات زردشتی است ، بلکه نفوذ پزشکی یونانی – به ویژه طب بقراط و استفاده از جراحی – را به خوبی بیان می کند . پزشکان و به ویژه پزشکان متخصص در سلامت جسم را « درست بَذ » ( = ایران درست بَذ ) می خواندند و رئیس کل پزشکان اعم از پزشکان جسمانی و پزشکان متخصص روح را « زَرَتشتر وتوم » می گفتند . تأثیر پزشکی یونانی در تقسیم درجات طبایع چهارگانه و متون ایرانی قدیم ، دیده می شود .

علاوه بر آن استفاده از خوراک های خاص که شامل « رطوبت » ( عنصر آب ) است و به حدّ کافی « حرارت » ( عنصر آتش ) دیده است و رعایت « اعتدال » و نسبت صحّت بدن با مواد غذائی از نوعی تأثیر هندی علم پزشکی بر طب ایرانی سخن می گوید . ورود تعدادی از پزشکان و دانشمندان قرن پنجم میلادی از یونان به ایران ، تشکیل مدارس گندی شاپور و وجود شخصیت مشهور عصر ساسانی به نام بزرگمهر در رأس اطبای شاهی ، همگی از عوامل مهمّ توجه به متون علمی و به ویژه پزشکی در عصر ساسانی بود .

مؤلفان دوره اسلامی ، به ویژه ابن ندیم ، وجود کتاب های علمی در عصر اردشیر و پسرش شاپور اول و خسرو اول را اشاره کرده اند . ابن ندیم در الفهرست ( ص 434 و بعد ) می نویسد که در دوران پادشاهی جم پسر اونجهان ( = ویونگهان ، به عربی یونجهان ) دانشمندان به اسرار بسیاری دست یافتند و کتاب ها و نوشته هائی را که دربارۀ ستارگان ، گیاهان ، دواها وتعویذات و غیره بود ، وصف و ثبت کردند . همچنین در زمانی که اسکندر به ایران حمله کرد ، کلیۀ کتاب ها و نوشته های دینی و علمی که در دیوان ها و خزینه های اسطخر ( استخر ) بود ، رونویسی کرده و به زبان رومی و قبطی برگردانید و باقی را به آتش انداخت و خواسته های خود را از علم نجوم ، طب و غیره بود ، جمع کرده و به مصر روانه داشت ( ص 436 ) .

آنگاه ابن ندیم شرح می دهد ( ص 437 ) که همۀ این متون در عهد اردشیر بن بابک از هند و چین و روم و عراق جمع آوری شده بود که پس از وی پسرش شاپور هم ، « همین رویه را دنبال کرد تا آن که تمامی آن کتاب ها به پارسی » درآمد . این متون شامل نوشته هائی می شد که در زمان هِرمس بابلی پادشاه مصر ، دوروتئوس سریانی از قرن دوم میلادی و فیدورس یونانی از شهر آتن ( = شهر دانش ) و بطلیموس اسکندرانی ، منجم ، ریاضی دان و جغرافی دان مشهور قرن دوم میلادی و فرماسب هندی جمع آوری شده بود .

 

در زمان خسرو اول انوشیروان که به علم ، علاقه و محبت داشت ، تجربیات تازه و علوم نوین که « زائیدۀ گردش ستارگان در برج های آسمان ، برای ادارۀ زمان ، بر امر خداوند متعال » بود ، جمع آوری و تألیف سد ( الفهرست ، ص 437 ) . وجود اسامی کتاب های بطلیموس مانند المجسطی ، مسائل مربوط به نجوم و زیج هندی در نامه های منوچهر و یا مطالبی مربوط به امور جغرافیائی و مسّاحی زمین در دینکرد و نیز نکاتی چند دربارۀ منطق و بلاغت در دینکرد ( ص 428 ) و تشبیه چهار طبقه و چهار عضو بدن ( پوروشه ) نشانگر تأثیر باورهای هندی در متون علمی پهلوی است .

در واقع علمای دینی زردشتی ، عقایدی را که در فرهنگ های مجاور وجود داشت و تضادی با آراء و گفته های کتاب مقدس اوستا پیش نمی آورد ، به راحتی می پذیرفتند .
دو گروه از متون علمی ، بیش از سایر نوشته ها در ایران باستان به ویژه در عصر ساسانی حمایت و تشویق می شد . یکی نوشته های مربوط به علوم فلکی ، نجوم و هیئت ، و دیگری امور پزشکی و شاخه های مربوط به آن بود . در رابطه با این علوم ، مطالب مربوط به ریاضی ، طول و عرض جغرافیایی ، مسّاحی زمین و اندازه گیری آن و به عبارتی هندسه و به تبع آن به گونه ای جغرافیای طبیعی زمین و آگاهی از خواص البلدان مورد توجه قرار گرفت . ستاره شناسان عصر ساسانی ، وظیفۀ مهم تعیین دقیق سال و ماه و اوقات را بر عهده داشتند ، به خصوص که انجام برخی مراسم دینی مانند برگزاری آداب مربوط به کبیسه و برخی مراسم دیوانی مانند تهیۀ آمار و خراج ، بر حسب موقعیت جغرافیائی سال ، مساحت اراضی مزروعی و مالیات ها و نیز امور کندن قنات بر مبنای حرکات نجومی به عمل می آمد . همین علم اندازه گیری بعدها در جهان اسلام ، « هندسه » نامیده شد و « علم اخترماری » ( ستاره شناسی عصر ساسانی ) متداول در ایران قدیم ، با عنوان نجوم و اخترشناسی در قرون نخستین اسلامی گسترش یافت .

 

خوارزمی در مفاتیح العلوم ( ص 117 ) و ابن ندیم در الفهرست ( ص 250 و 493 ) و بیرونی در آثار الباقیه ( ص 230 ) به وجود علم اندازه گیری ( = مسّاحی ، هندسه) و ستاره شناسی ایرانیان و اهمیت آن اشاره کرده اند و در واقع این علوم از طریق ترجمۀ متون پهلوی به عربی به جهان اسلام ، خیلی قبل از تأثیر یونانیان راه یافته است . بیرونی حتی از دو منجم ایرانی یکی ابوالحسن آذرخور و دیگری زادویه نام می برد . ابن ندیم از عمر بن فرّخان مترجم معروف نام می برد که کتاب معروف پهلوی یعنی زیج شهریار را از پهلوی به عربی ترجمه کرده است . احتمال می رود که نوشته های خود عمر بن فرّخان دربارۀ نجوم و کواکب نیز تحت تأثیر کتاب های نجوم به زبان پهلوی تألیف شده باشد .

از عصر ساسانی و متون پهلوی از دو گروه کتاب های نجوم و پزشکی اطلاعاتی در دست است .

 

متون نجومی :

زیج شهریار
تألیف این کتاب که دربارۀ احکام نجوم است ، ابتدا در زمان شاپور اول انجام شده و بعدها در زمان خسرو اول انوشیروان حدود سال 550 م تکمیل و شکل گرفته است . عنوان اصلی آن « زیک – شَترو – اَیار » و یا « زیگ شهریار » بود که در جهان عرب به « زیج شاه » ، « زیج شهریاران » نیز مشهود شده است . در این کتاب ، اوضاع کواکب ، خطوط طولی و عرضی و میزان حرکت کواکب سنجیده و معلوم می شود .این اثر حدود سال 790 م ( 174 ه.ق ) به وسیلۀ ابوالحسن علی ( پسر زیاد تمیمی ) به عربی ترجمه شد . در قرون نخست اسلامی ، نجوم ایرانی ، در کنار نجوم هندی ( = زیج سند – هند ) و انتشار طریقۀ بطلیموسی ، جایگاه خود را حفظ کرد که تجلی آن در « زیج خوارزمی » نمایانگر است . در مفاتیح العلوم خوارزمی ، اصطلاحات نجومی متعددی به کار رفته است که همۀ آن ها لغات فنی فارسی و اصطلاحات علمی ایرانی است که بیانگر تأثیر و نفوذ نوشته های نجوم ایرانیان در میان دانشمندان اسلامی است .  

 

تنگلوش ( = تنگلوشا )

از میان متون هیئت و نجوم قدیمی که در عصر خسرو انوشیروان به پهلوی ترجمه شد ، یکی کتاب تنگلوش یا تنگلوشا است . ابن ندیم شرح می دهد که ابوسهل ابن نوبخت ( متوفی 193 قمری ) که از منجمان دارالحکمه ) بود و به کار ترجمۀ متون پهلوی به عربی اشتغال داشت ، کتابی به « نام النهمطان فی معرفة طالع الانسان » دارد که در آن توضیح داده است که تینکلوس بابلی روایت می کند که مردمان برای ستارگان هفت گانه ، هفت خانه بنا کردند و حفظ آن را به کسی سپردند که از آن جمله تینکلوس بود که حفاظت خانۀ مشتری را به عهده گرفت . نام « تینکلوس » می بایست برداشتی از نام یونانی « تئوکروس » ( Teucros) بوده باشد که در خط پهلوی تحریف شده است و نزد مورخان اسلامی از طریق منابع یونانی به صورت « طیفروس » و از طریق منابع پهلوی به صورت « تنکلوش » ثبت شده است . کتاب نجوم تنکلوس با نام تنگلوش و یا تنگلوشا در زمان خسرو اول ابتدا به پهلوی و در نیمۀ دوم قرن ششم میلادی به آرامی ترجمه شد و بدین طریق نزد منجمان اسلامی به شهرت رسید . موضوع کتاب تنگلوشا دربارۀ صُوَر نجومی ، غیر از صُوَر چهل و هشت گانۀ بطلیموس است .

 

 

وزیدگ ( = گزیده )

ابن ندیم در الفهرست ( ص 484 ) از منجمنی به نام « فالیس رومی » ( والِنش یا والیس ) یاد می کند که کتاب های متعددی در علم نجوم دارد . وی که در نیمۀ دوم قرن دوم میلادی می زیسته است ، مجموعه ای از نوشته های خود دربارۀ احکام نجوم را با عنوان « آنتولوگیای » به معنی « برگزیده » یا منتخب گرد می آورد . در زمان خسرو انوشیروان ، به احتمال قوی همین کتاب « برگزیده » به پهلوی ترجمه می شود و عنوان پهلوی « وزیدگ » ( = گزیده ) می گیرد . نویسندگان اسلامی مانند ابن ندیم ( ص 484 ) از این کتاب به صورت « کتاب الزبرج » یا « ابزیدج » یاد کرده اند که همان « برگزیده » است ؛ و بزرگمهر بر آن تفسیر نوشته است . اصل پهلوی این کتاب امروزه در دست نیست .


کتاب اندرزگر

اندرزگر پسر زادان فرّخ با توجه به نوشتۀ والنس ، کتابی در موالید تألیف کرده که احتمالا منبع اصل آن متون یونانی بوده است . نویسندگان قرون نخست اسلامی مانند ابن قفطی از وی یاد کرده اند . احتمال می رود او از منجمان اواخر ساسانی و یا اوایل دورۀ اسلامی بوده باشد . عنوان کتاب موالید ، نامی شناخته شده به ویژه نزد منجمان ایرانی و یونانی بود ، چنانچه بطلیموس ، والنس ( = فالیس ) و ابوسهل فضل بن نوبخت نیز نوشته هائی با عنوان کتاب الموالید دارند که مراد از آن بررسی نباتات ، جمادات ( = معادن ) و حیوانات و به کلی نظام طبیعت و آسمان و زمین بوده است .
در متون نویسندگان قرون نخست اسلامی مانند تبصرة العوام مرتضی رازی از دو کتاب نجومی زرتشتیان یکی به نام « کَیان و بَیان » ( = کی ها و بَی ها غول ها و خدایان ) و دیگری با عنوان « خورّه روزان » ( فرّه روزها ) یاد شده است که می بایست به عربی ترجمه شده باشد .

 

متون پزشکی :

از کتاب های علمی پزشکی ، در وهلۀ اول باید از متن « هوسپارم نسک » نام برد که شامل شرح مفصّلی از مسائل پزشکی و پزشکان متخصص ( کحال ) است . بر اساس این متن ، اهورامزدا برای درمان و « خواباندن » هر بیماری ، دست کم یک گیاه آفریده است . بیماری های مسری و واگیر مبحث جداگانه ای را شامل می شود . توصیه های متعددی نیز در مورد وظیفۀ پزشکان ، درمان بیماری جزئی و یا امراض مهم و میزان دستمزد شده است . پزشکان ، مجاز به گرفتن شهادت نامه یا اجازۀ طبابت بودند . رجوع به پزشکان غیر ایرانی کاری نا­صواب بود ، اگر چه در دربار ایران پزشکان سریانی و یا یونانی راجع به امور پزشکی و سلامت تن و روان وجود دارد .
در وندیداد نیز توضیحاتی دربارۀ علاج برخی از بیماری ها و مسائل جراحی داده شده است . در این متن ، مشتمل بر بیست و دو فصل ، بیشتر مطالب مربوط به طهارت و پرهیز از ناپاکی و نجاست و چگونگی دسترسی به پاکی مورد بحث قرار گرفته است . این نوشته ، پنجمین نسک « داتیک » است که مباحث حقوقی و اندکی جغرافیائی را دربر­می­گیرد .
در کتاب وندیداد ، علاوه بر شیوۀ معالجه سه گانه ( کارد = جراحی ، نباتات و کلام مقدس ) ، شرایط پزشک حاذق و چگونگی رفتار پزشکان با بیماران ذکر شده است .
متون پزشکی عصر ساسانی ، با توجه به متون پزشکی اوستائی و با استفاده از آگاهی های جدید پزشکی که به وسیلۀ اطبای یونانی در ایران مرسوم شد ، مسیر خود را تداوم بخشید . ابن عبری در کتاب مختصر الدّول ( ص 129 ) خویش می نویسد که در عصر ساسانی و در زمان شاپور ، « طب بقراطی » در منطقه گسترش یافته بود و پزشکان با توجه به درجات اخلاط اربعه ( طبایع چهارگانه ) یعنی برودت ، حرارت ، رطوبت و یبوست ، بیماری ها را در نظر می گرفتند . اگرچه طب زردشتی منشاء سردی و خشکی را به اجزای کوچکتری تقسیم می کرد ، ارواح خبیثه را در بروز امراض سهیم می دانست و رطوبت را نمودار عنصر آب و حرارت را نمادی از عنصر آتش می دانست . به این ترتیب پزشکی ایران با مرور ایام ، رنگی ایرانی – یونانی گرفت که شهر گندی شاپور ( وَه انتیوک شاپورشهر شاپور بهتر از انتاکیه ) مرکز این گسترش و تأثیر بود . این تأثیرات در زمانی انجام می گرفت که طب هندی بر پزشکی ساسانی نفوذ داشت و گیاهان پزشکی هندی مانند « بلاتور » ، « بیش » و « هلیله » مورد استفادۀ اطبای ایرانی قرار داشت . بعدها با ورود اعراب به ایران ، روش های عربی نیز بدان اضافه شد .
ابن ندیم در الفهرست ( ص 536 ) ، زیر عنوان « کتاب های هند در طب » به کتاب « سیرک » اشاره می کند که از جمله متون پزشکی هندیان بود و ایرانیان به متن فارسی آن دسترسی داشتند . بعدها عبدالله بن علی ( الوندانی ) آن را از فارسی به عربی ترجمه کرد . علاوه بر آن ، ابن ندیم در مبحث دیگر با عنوان « کتاب های فارسیان در طب » از کتاب پزشکی « تیادوروس نصرانی » یاد می کند که در زمان شاپور ذوالاکتاف به طبابت مشغول بود و نوشتۀ او بعدها به عربی ترجمه شد و با نام « کتاب کناش تیادورس » شهرت یافت .
از پزشکان معروف عصر ساسانی ، بزرگمهر است که علاوه بر پزشکی ، وزیر دربار نیز بود . آگاهی ها و نوشته های پزشکی بزرگمهر ، بعدها در متون پزشکی جهان اسلام ، تأثیر بسزایی گذاشت ، چنانچه محمد بن زکریای رازی در کتاب الحاوی خود از او نقل قول کرده است .

در « انجمن عمومی پزشکان » در گندی شاپور ، پزشکی مسیحی به نام « جبرائیل » ( گابریل ) به کار مشغول بود که ریاست پزشکان ( = درست پاد ) ایرانیان را بر عهده داشت . در کتاب تاریخ الحکماء ( ص 261 ) تألیف ابن قفطی هم اطلاعات قابل توجهی از طب ایرانی و پزشکان معروف ایرانی موجود است .

علاوه بر آن در موزۀ بریتانیا ، نسخه ای پزشکی ( به شمارۀ 61 ، ص 25-122 ) با عنوان لاتینیPilluae Barzuitai Sapienti( معجون های برزویه ) وجود دارد .
در علوم پزشکی و دامپزشکی نیز کتاب هائی به فارسی موجود بوده است که ابن ندیم در الفهرست از این متون نام می برد : کتاب بنیان دخت ، کتاب بنیان نفس و کتاب بهرام دخت که ظاهرا محتوای هر سه کتاب مربوط به امور زناشوئی و مناسبات مربوطه است ( 556 ) . همچنین دربارۀ مسائل دامپزشکی با عنوان « بیطاری و معالجۀ چارپایان » از کتاب « البیطره للفرس » ( ص 558 ) یاد می شود که دربارۀ معالجۀ حیوانات است . از کتاب دیگری به نام « اقرابادین » تألیف شاپور ( پسر سهل آفرین رئیس بیمارستان جندی شاپور ) هم نامبرده شده که باقی نمانده است . به طور کلی می توان نتیجه گرفت که با وجود نفوذ طب هندی و طب یونانی ، پزشکان ایرانی نظریه های متنوعی از خود ابراز می داشتند و نه فقط در امور پزشکی صرف ، بلکه در علومی مانند داروسازی و گیاه شناسی نیز پیشرفت هائی داشته اند .

برگرفته شده از :
تاریخ تحولات ایران شناسی ( پژوهشی در تاریخ فرهنگ ایران در دوران باستان ) ، دکتر مریم میراحمدی ، تهران : طهوری ، 1389 ، صص 38-431

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *