دعای نبونید – Prayer Of Nabonidus
پیشگفتار :
نَبونَئید ( به یونانی : نبونیدوس ) پسر نَبو بلاسی ایقبی ، واپسین پادشاه بابل بوده است که به مدت هفده سال در سال های 556/555 الی 539/538 پیش از میلاد حکومت بابل را در دست داشته است . مادرِ نبونید نیز کاهنه سین ؛ خدای ماه در حران بوده و آن گونه که نَبونَئید در منشوری که در خرابه های باستانی شهر سیپار از وی کشف شده است ؛ سرنوشتِ شاهانه را سین ( خدای ماه ) و نینگال ( همسر سین ) به وی عطا نموده اند . (1)
نَبونَئید از تبار شاهان بابل نبود و تنها سردستۀ شورشیان ضد کلدانی بوده است که با کشتنِ لاباشی مردوک ؛ پادشاه جوانی که نبونید وی را شاهی بی لیاقت می دانست ؛ خود را توانست بر تخت سلطنت بابل بنشاند . نظر به سالنامه ای که از نَبونَئید در دست داریم ؛ در سالِ نخست از پادشاهی اش به کشور کیلیکیه در آسیای صغیر هجوم می برد ( سال 555/554 پیش از میلاد ) و طبق همان سالنامه ؛ وی دو سال در کلیلیکه مانده و در سال سوم از پادشاهی اش به سوی ادوم در شام پیشروی می کند و سپاهیان ادومی را شکست می دهد . در سالنامۀ وی می خوانیم که در زمان اقامت نبونید در کیلیکیه ( بابلی : اَمَّنَنوم ) ؛ نبونید به بیماری مبتلا می شود ولی بزودی بهبود می یابد . (2)
متأسفانه وقایع سال های چهارم و پنجم پادشاهی وی به خاطر شکستی در سالنامۀ وی ؛ بر ما روشن نیست . در سال ششم ذکر شده است که آستیاگ واپسین شاه مادها به رویارویی کوروش بزرگ می رود که در نهایت سپاهیان آستیاگ بر پادشاهشان شورش می کنند و آستیاگ را به کوروش بزرگ تحویل می دهند و کوروش نیز به هگمتانه می تازد و از آن جا غنیمت جنگی دریافت می کند .
در سال هفتم پادشاهی نَبونَئید ذکر شده است که وی در شهر تیما در عربستان اقامت می کند و تا سال یازدهم پادشاهی اش به اقامت وی در تیما اشاره شده است . متأسفانه وقایع سال های دوازدهم تا پانزدهم لوح بابلی دارای آسیب فراوانی است که خوانش آن را ناممکن ساخته است . هنگامی که یکی از مردمان بابل به نام گوبریاس ( گئوبروه ) که حکومت ایالات واقع میان رودخانه های زاب و دجله را بر عهده داشت بر ضد نَبونَئید شورش می کند و به این خاطر که کوروش بزرگ در بابل طرفداران زیادی داشت ؛ در سال 539 پ.م عملیات جنگی خود را بر علیه بابل آغاز می کند ، طبق تاریخ هرودوت ، کوروش بزرگ مسیر رود فرات را تغییر داد که از سوی بابل عبور نکند و همچنین سپاهیان بابل به خاطر کمبود آب ، به زحمت بیفتند و هم راهی برای رخنه کردن به شهر بابل پدید آورد . در این هنگام نبونید ادارۀ بابل را به پسرش بالتازر سپرده بود که در کتاب دانیال به جای نَبونَئید ، وی پادشاه بابل خطاب شده است و در این کتاب از نَبونَئید هیچ اسمی بُرده نشده است . هنگامی که بالتازر در سال 539 پ.م در شهر اُپیس ( Opis ) در شمال بابل اردو زد و ارتباطش با پایتخت قطع شد ، کوروش بر وی به آسانی غلبه یافت و او را کشت و در همین هنگام جمع دیگری از سپاهیان کوروش ، نَبونَئید را از بورسیپا ( Borsippa ) واقع در جنوب شهر بابل و محل اقامت وی راندند و نَبونَئید فرار کرده (3) ؛ و در همین زمان گوبریاس وارد بابل می شود و به فرمان کوروش از تخریب معابد خودداری می کند و مردم بابل به استناد به منشور گلی کوروش ؛ از وی استقبال می کنند . (4)
نَبونَئید به خاطر بازسازی های معابد خدایان بابلی ، مالیات های سنگینی بر بابلیان تحمیل می کرد و همین نیز باعث نارضایتی مردم از وی شد ، ولی همانگونه که در منشور بابلی کوروش ؛ کاهنان بابلی از زبان کوروش می نویسند ، نَبونَئید خدایان بابل را بی احترامی کرده و معابد آن ها را ویران می کند که کوروش در اینجا خود را بازسازندۀ معابد خدایان بابلی معرفی می کند .
این موضوع می تواند بدین دلیل باشد که طبق قطعه ای که در اکتشافات دریای مُرده از قول نَبونَئید ؛ دعایی یافت شده است که دارای مضامین یکتاپرستی می باشد و این مهم ؛ دلیل این است که او دیگر به خدایان بابلی اعتقادی نداشت و دلیل این تغییر عقیده ، آشنایی وی با یک دعا نویس یهودی در تیما بوده است ؛ شهری که در عهد باستان ، مسکن یهودیان در عربستان به شمار می رفت .
در این مقاله ، به متن قطعۀ مزبور خواهیم پرداخت که با نام دعای نَبونَئید ( Prayer of Nabonidus ) شناسا شده است . این متن آرامی به طومارهای معروف دریای مرده تعلق دارد؛ پنج پاره نوشته روی پوست از غار شماره 4، که معمولا با عنوان 4Q242 خوانده میشود، و از روی یک نمونه اصلی قدیمیتر در نیمه دوم قرن نخست پیش از میلاد، رونویسی شده است. داستان دربردارنده روایت پیشینی است: پادشاه بابل که بیمار است، به مدت هفت سال در قرنطینه زیست میکند و در همین مدت به حقانیت کیش یگانهپرستی پی میبرد .
این روایت میبایستی حول و حوش داستانی یهودی درباره پادشاه دیوانه بابل باشد که عازم تیما میشود تا شعور خویش را باز یابد و به شناخت خدای متعال نائل شود. دو فرد به بازپرداخت این داستان ِ اصیل اقدام کردهاند: یکی از تصنیفکنندگان کتاب دانیال، نام سلطان را تغییر داد و تصنیف کننده ستایشنامه، بیماری را (به منظور تطبیق داستان با روایت سِفر لاویان 13 ؟ ) . این داستانِ بازپرداخته شده، به تنهایی اثباتکننده دو نکته میباشد که توسط تصنیف کننده « روایت منظوم » طرح شده است : نبونید از یک اختلال روانی رنج میبرد و با اندیشههای یگانه پرستانه خویش به دستگاه روحانیون بابل توهین کرد . البته این اثباتکننده دیوانگی نبونید نیست ، بلکه بر قدمت بسیار این اتهام صحه میگذارد .
ترجمه قطعه :
ستایشنامه ، گفته شده توسط نبونید ، پادشاه بابل ، پادشاه [ بزرگ] ، [ آن هنگام که مبتلا شده بود ] به سودا به فرمان خداوند بلند مرتبه در تیما . [ من، نبونید ] مبتلا شده بودم [ به سودایی پلید ] به مدت هفت سال، و به دور از [ انسانها ] من [ رانده شده بودم، تا آنکه خداوند بلند مرتبه را ستایش گفتم . ] و یک جنّگیر ( دعانویس ) گناهانم را آمرزید . او یک یهودی بود [ از فرزندان تبعید ِ یهود ، و گفت ] « بازگو کن این را با نوشتن ، برای تسبیح و بزرگداشت اسم [خداوند بلندمرتبه . » پس من این را نوشتم : ] « آن هنگام که به مدت هفت سال مبتلا شده بودم [ به دست خداوند بلندمرتبه ] در طیّ اقامتم در تیما به سودایی پلید ، [ برای ] خدایان طلایی و نقرهای ، [ برنزی و آهنی ، ] چوبی، سنگی و آهکی ستایش گفتم ، چون [ میپنداشتم و تصور میکردم ] آنها را خدایان […]
آبشخور و پی نوشت :
1 – بنگرید به :
من نَبونَئید ، پادشاه بزرگ ، پادشاهِ نیرومند ، پادشاهِ جهان ، پادشاهِ بابل ؛ پادشاهِ چهار گوشۀ جهان ، سرپرستِ اِسَگیلا ( معبد مردوک ) و اِزیدا ( معبد نَبو – ایزد نویسندگی ) ، کسی که سین ( ایزد ماه ) و نینگال ( همسر سین ) در رحم مادرش حکم نمودند سرنوشتی ملوکانه را بعنوانِ سرنوشتش ، پسر نَب – بَل سی – ایقبی ، شاهزاده خردمند ، پرستش کنندۀ خدایانِ بزرگ .
2 – بنگرید به :
The king fell sick, but he recovered. In the month Kislîmu, the king called up his army, [he sent?] to Nabû Bel-Dan of Amurru, and marched to [lacuna]. Against the capital of Edom they pitched camp [lacuna] the gateway of Šintini [lacuna] he killed [lacuna] troops
در ماه آبـو ( پارسی باستان: دَرَنبـاچـی = مرداد) ، از اَمَّـنَـنـوم (واقع در کیـلـیـکـیـه) ، از کوهستانهایی با درختان میوه [ فراوان؟ ]، همه گونه میوه به بابل فرا فرستاده شد. شاه را بیماری در ربود، اما بزودی بهبودی باز آمد.
در ماه کـیـسْـلـیـمـو (= آرامی: کِـسْـلِـو/ فارسی باستان: آثْـرییـادییَـه/ آذر)، شاه سپاهش را فراخواند و [سپاهیان را با شاه متحد کرد؟]. نَـبـوتَـتّـان اوسـورُف آمـورّو و [ شکستگی ] پیش تاختند بسوی [ شکستگی ]
آنان در برابر پایتخت اَدومّـو (= اِدوم) اردو زدند [ شکستگی ] دروازه شـیـنتـیـنـی [ شکستگی ] سپاه دشمن فرو کوفته شد .
3 – اوزبیوس تاریخ نگار ارمنی سدۀ چهارم میلادی به نقل از فلاویوس ژوزیفوس [ بنگرید : Ap_1’128-160 ] دربارۀ فرار کردنِ نبونید می نویسد :
پس از نبوکدنصر ؛ پسرش امل مردوک برای 12 سال پادشاه شد ؛ وی در تواریخ عبرانی اِویل مردوک خوانده شده است . ( الکساندر ) پولی هیستور می گوید که پس از وی ؛ نِگلیسار ( نرگیلسار ) برای 4 سال کدانی ها را فرمان داد و پس از وی نبونیدوس برای 17 سال . در دوران پادشاهی او ؛ کوروش پسر کامبیز ( کمبوجیه ) لشگری بزرگ به سوی سرزمین بابلیان هدایت کرد . نبونید با او [ در جنگ ] برخورد کرد ؛ ولی هزیمت گشته بود و به فرار پرداخت .
بروسوس ( Berossus ) ، پیشوای یونانی معبد مردوک در قرن سوم پیش از میلاد که برای آشنایی یونانیان با بابل ؛ کتابی تحت عنوان « بابیلونیکا / تاریخ بابل » نوشت ؛ دربارۀ سال های پایانی حکومت نَبونَئید می نویسد :
در هفدهمین سالِ پادشاهی نبونیدوس ؛ کوروش از پارس با لشگری عظیم خروج کرد ، و تمام حمایت آسیا را در اختیار می داشت ، شتابان به سوی کشور بابل پیش رفت ، به محض این که نبونیدوس مشاهده نمود او در حال پیش روی به سوی جنگ با وی بود ، او لشگریانش را گرد آورد و با او ( = کوروش ) مصاف داد ، اما شکست خورد ؛ و فرار کرد به همراهِ پیروانِ اندک خود ، و در شهر بوریسپوس ( = بورسیپا در جنوب بابل ) وقفه کرد . به محض این کوروش بابل را متصرف شد و دستور داد که دیوارهای بیرونی می بایست تخریب شده ؛ چون شهر از چنان استحکام پدیدار گشته ، در این باره درآوردنِ یک حصار تقریبا اجرانشدنی است .
از روی دیگر او به سوی بورسیپا پیشروی کرد ، به محاصرۀ نبونیدوس : لیکن نبونیدوس ، خودش را به دستانش تحویل داد بدون خودداری کردن از مقام : اما او بدین خاطر با مهربانی توسط کوروش رفتار شده بود ، که ( کوروش ) او را میسّر به مستقر گشتن در کارمانیا ( = کرمان ) ساخت ، و او را از بابل خارج ساخت . نبونیدوس بر این اساس باقی عمرش را در آن کشور گذراند ؛ در آن جا وی وفات یافت .
[ بروسوس ( سدۀ سوم پ.م ) به نقل از فلاویوس ژوزیفوس ؛ کونترا آپیونِم ؛ کتاب 1 ، فصل 20 —- اوزبیوس ؛ آمادگی انجیلی ، کتاب 9 ] .
4 – تاریخ سرزمین ایران ، عباس پرویز ، تهران : مؤسس انتشارات نگاه ، 1389 ، برگۀ 56 و 57 .
5 – بنمایۀ ترجمه انگلیسی قطعه آرامی دعای نَبونَئید رجوع کنید :
http://www.livius.org/ct-cz/cyrus_I/…04.html#Prayer
اندیشه های خود را در انجمن تاریخ فا دربارۀ این موضوع به میان بگذارید :
http://forum.tarikhfa.ir/thread9247.html