دربارهی خاستگاهِ اقوام ترك اطلاعات بسندهئی از منابع تاريخی در دست است. اين منابع میگويند كه سرزمينهای تركنشين در قرنهای هفتم و هشتم ميلادی در ماورای مرزهای شرقی و شمالی ايران، يعنی سرزمينهای آنسوی سيردريا (سيحون) و اطراف درياچهی خوارزم (آرال) و بيابانهای شرقی و شمالی دريای مازندران (خزر) و سرزمينهای ماورای قفقاز بوده است، و ايرانیها همهی آن سرزمينها را «تركستان» میناميدهاند. در قرن اول هجری كه ايران در سلطهی عربها بوده فقط در سرزمينهای شرق سيردريا با مركزيت كاشغر (اكنون غرب چين)، و سرزمينِ كوچكی در شمال كوههای قفقاز از وجود دولت گزارش به دست داده شده است. بقيهی جماعات ترك در سرزمينهای پهناورشان در قبايل پراكنده و بيابانگرد و متنقل میزيستهاند و هيچ نظام سياسی منسجمی نداشته و دارای هيچ وطن مشخصی نبودهاند.
لفظ «ترك» در منابع اوليهی عربی كه از فتوحات عرب درايران سخن گفتهاند بر قومی اطلاق شده كه اكنون پشتون ناميده میشوند، و اين اسم در ارتباط با كابل و كابلشاه زندپيل و مردم كابلستان آمده است. البته اين خلط نام از يك اشتباه گزارشگران عرب آمده كه «توران» و «تركان» را شنيده و با هم اشتباه گرفتهاند؛ زيرا پشتونها كه در كابلستان از حد كابل و قندهار تا پشاور و كويتهی امروزی جاگير بودهاند و دنبالههايشان به شهری میرسيده كه در منابع عربی با نام «قصدار» ازآن ياد شده (و تلفظ اصليش گم شده) را ايرانیها «توران» میناميدهاند؛ و بهنظر میرسد كه بخشی از همان آريائیهای موسوم به «تورهيا» (توره+ علامت جمع) بوده باشند كه در تواريخ داستانی ما ازآنها سخن رفته است. بعدها كه عربها سيستان تا غزنی را گرفتند و بر سرزمين سِند نيز دست يافتند با تورانیهای پشتون آشنائی بيشتر يافته اشتباهشان را تصحيح كردند، و مردمی كه در منطقهی شمالغرب پاكستان امروزی ساكن بودند را به درستی توران ناميدند. در تقسيمات جغرافيائی كه عربها از سرزمينهای تحت سلطهشان كردند، قصدار مركز سرزمين توران بود؛ و اين همان قصدار است كه رابعهی قصداری ازآن برخاسته است (دوشيزهی نامدار ادبيات عرفانی ما، بزرگزادهئی كه به جرم عاشقی به گرمابهاش افكندند و رگ دستش را زدند تا بميرد؛ و او انگشتش را قلم و خونش را مركب كرد و بر ديوارِ گرمابه سرودِ سرخِ عشق نگاشت).
اين توضيح را ازآنرو آوردم تا اشتباه اديبان فارسیزبانِ خودمان را نيز بازنموده باشم كه در اواخر عهد سامانی «توران» و «تركان» را به تأثير از منابعِ اوليهی عربها بهجای هم بهكار بردهاند، تا جائی كه فردوسی نيز دچار اين درهمآميزی نامها شده است؛ و ازآنپس تا امروز توران را به مفهوم نژاد ترك بهكار میبرند.
٢
منابع تاريخی به ما اطلاع میدهند كه همراه با حملهی عرب به ايران و فروپاشی شاهنشاهی ساسانی نخستين خزشهای جماعات ترك به درون سرزمينِ ايرانینشينِ سغد از ماورای سيردريا (سيحون) از يكسو، و به درون سرزمينِ ايرانینشينِ هيركانيا (كه اكنون نيمی از تركمنستان را شامل میشود) از سوی ديگر رخ داد. در همين زمان تركان ماورای قفقاز- كه ارانیها بهآنها خزر میگفتند- تلاشهائی برای خزش به درون سرزمينِ ايرانینشينِ اران و شروان (جمهوری آذربايجانِ كنونی) انجام دادند، و چند تلاشِ آنها توسط سپاهيان خلافتِ عربی بهكمكِ خودِ ايرانیها به عقب زده شد. بعنوان نمونهئی از تلاش يك خزش بزرگ به درون اران و شروان گزارشی میگويد كه درسال ١٧٨ هجری خورشيدی يك جمع بزرگ از خزرها كه رئيسشان خاقان ناميده میشد از گذرگاههای قفقاز بهدرون اران سرازير شدند و دست به تخريب وكشتار زدند. خازم ابن خُزَيمه را هارونالرشيد به منطقه فرستاد و او آنها را بيرون راند و دربندهای كوهستانی قفقاز را بازسازی كرد. اين گزارش را میتوان در ارتباط با تحريكات دولت بيزانس (روم شرقی) درجهت ايجادِ دردسر برای خليفه در مرزهای شمالی كشورش بازخوانی كرد كه داستانش دراز میشود، و میتوان آنرا با تلاشهای رومیها برای بازپس گيری ارمنستان و بخشهائی از آناتولی كه در اشغال عربهای مسلمان بود ارتباط داد.
اما در سمتِ ديگر ايران، درپی نابسامانیهای ناشی از فروپاشی دولت ساسانی و بیدفاع ماندنِ مرزهای شرقی و شمالی كشور، تا اواخر قرن نخست هجری بخشهائی از سرزمينهای ايرانینشين در شرق سغد تا سمرقند، و بخش بزرگی از هيركانيا تا نزديكیهای گرگانِ كنونی به اشغال تركانِ خزنده درآمده بود. در قرنهای سوم و چهارم هجری چندين مهاجرت جماعات مسلمانشدهی ترك از ماورای سيحون و اطراف درياچهی خوارزم به درون سغد و خوارزم و هيركانيا گزارش شده است، كه در يكمورد سخن از صدهزار خرگاه است كه خود را به امير سامانی میفروشند و با اجازهی امير سامانی در بيابانهای سغد و خوارزم و هيركانيا اسكان میيابند و فرزندانشان بهعنوان غلام و مملوك وارد ارتش سامانی میشوند. پس ازآن خزش بزرگ تركان به درون سغد در اواخر دوران سامانی صورت گرفت كه به براندازی دولت سامانی توسط مهاجمان ترك و تشكيل حاكميتِ ترك در سرزمينهای ايرانینشينِ سمرقند و بخارا انجاميد. داستانهای كهنِ ايرانی كه از جنگهای ايرانيان و تركان سخن میگويند مربوط به تلاشهای تركانِ ماورای سيحون و بيابانهای شرقی دريای مازندران (خزر) به خزش به درون سغد و هيركانيا، و بازدارندگی آنها توسط نيروهای پارتيان و سپس ساسانيان است. و اين تلاشها سرانجام درزمان اميرانِ سامانی كامياب شد.
با تشكيل سلطنت غزنوی كه برای ادامهی «جهاد» در هندوستان به سرباز ترك نياز داشت، مرزهای ايران بيش ازپيش بر خزشهای تركان گشوده شد. هم در زمان محمود غزنوی بود كه طوايف بزرگ اوغوز درياچهی خوارزم را دور زده به بيايانهای غربی آمودريا (اكنون اواسطِ تركمنستان) وارد شدند. در اواخر سلطنت محمود غزنوی يكدستهی چندهزارنفری از اوغوزها از راه استراباد و ری تا اصفهان رفتند و ازآنجا برگشته راه شمال در پيش گرفته به آذربايجان رسيدند. اما در رخدادهای بعدی از حضور اينها در آذربايجان خبری بهدست داده نشده است، و چه بسا كه آنها آذربايجان را زيرِ پا نهاده وارد آناتولی شده باشند؛ زيرا كه در سرزمينهای مسيحینشين آناتولی امكان جهاد فراهم بود، و از راه جهاد میشد زمين و ثروت و زن و دختر حاصل كرد. (داستان جهاد تركانِ مهاجر در آناتولی از قرن پنجم هجری تا تشكيل و تحكيمِ دولت عثمانی داستان كشتارها و كشتارها است كه سرانجام به مسلمان و تركزبان شدنِ بقايای بوميان آناتولی انجاميد.) مشخصا و بهطور قطع، تا پايان قرن چهارم هجری خورشيدی هيچ نشانی از وجود تركان در آذربايجان و اران و شروان نيست. گزارشهای بسيار زيادی از جنگها و درگيريها برسر رياست در آذربايجان در قرنهای سوم و چهارم هجری دردست است با نام و نشان سرانِ سپاه و نيز رقيبان قدرت، ولی در هيچكدام سخنی از حضور هيچ عنصر ترك به ميان نيامده است. تنها موردی كه از حضور ترك در اوائل قرن سوم هجری به دست داده شده كه در ارتباط با قيام بابك خرمدين است. يعنی چون چندين لشكر را بابك در عرض چند سال درهم كوبيده بود خليفه معتصم تصميم گرفت كه سپاه غلامان ترك خودش را همراه يك از غلامانش به نام بغا كه افسر بلندپايهئی شده بود اعزام كند. و اين نيز درجای خود خبر از آن دارد كه ايرانیهای ارتش خليفه نمیخواستهاند بابك كه ايرانی و ايرانینژاد بوده و برضد عرب میجنگيده از ميان برداشته شود، و عربهای ارتش نيز چونكه وقتی شكست میيافتهاند بابك همهشان را میكشته است خليفه بهناچار غلامان ترك خودش را گسيل كرده است. اين تنها گزارش از حضور موقتِ ترك در آذربايجانِ پيش از عهد سلجوقی است كه اين نيز كوتاهمدت بوده، يعنی لشكر اعزامی بوده و در آذربايجان ماندگار نشده و بهزودی به بغداد برگشته است.
در زمان مسعود پسر محمود غزنوی خزش بزرگ طوايف اوغوز به درون بيابانهای غربی آمودريا صورت گرفت كه به زودی به مرو و سرخس رسيدند، و چيزی نگذشت كه خراسان را ازدست مسعود گرفته در نيشابور سلطنت سلجوقی را بنياد نهادند، و بهزودی سراسر ايران را گرفتند. با تشكيل امپراتوری پهناور سلجوقی كه ايران و عراق و شام و نيمی از آناتولی را شامل میشد، خزش متوالی جماعات ترك از بيابانهای دور به درون مرزهای ايران استمرار يافت؛ و ازآنجا كه آذربايجان و اران و شروان حاصلخيزترين سرزمينهای ايران بود جهتِ مهاجرت جماعتهای خزندهی ترك بيشتر به سوی اين سرزمينها بود. از همينراه بود كه جماعتهای انبوهی از تركانِ مهاجر بهطور پيوسته و مداوم به درون آناتولی سرازير شدند؛ و همينها بودند كه درآينده دولتكهای موسوم به سلجوقیهای روم را تشكيل دادند، و زمينهساز تشكيل دولت اوغوزهای عثمانی شدند كه قبيلهشان در زمانی از قرن هفتم هجری به درون آناتولی رسيد.
بنا بر رسمی كه از زمان سامانیها معمول شده بود، تركان مهاجر و نومسلمان پس ازآنكه درجائی از ايران اسكان میيافتند، رؤسايشان فرزندانشان را به معلمان ايرانی میسپردند تا زبان ايرانی را به آنها بياموزند؛ و معمولا برروی فرزندانشان كه در ايران به دنيا میآمدند اسم ايرانی مینهادند. ازاينرو ما وقتی گزارشهای تاريخی مهاجرتهای تركان به درون ايران را دنبال میكنيم، میبينيم كه نخستين مهاجرها اسمهای تركی دارند و نومسلمانند، ولی فرزندانشان اسمهای ايرانی دارند، و فرزندان رؤسايشان باسواد شدهاند و به زبان فارسی سخن میگويند. اين وضعيت در تمام دوران دوقرنهی سلطنت اوغوزها تا يورش مغولان برقرار بود؛ و تركان مهاجر برای آنكه ايرانی شوند اسلام و زبان ايرانی و اسم ايرانی (نامهای شاهنامهئی يا نامهای اسلامی) اتخاذ میكردند. همهی منابع تاريخی كه دربارهی دوران سلطنت سلجوقیها تا حملهی مغول دردست است شاهد اين مدعا است.
تركان مغول كه قرن هفتم هجری خورشيدی با تهاجمِ آنها به ايران آغاز شد، در آغاز نه به قصد مهاجرت به درون ايران بلكه به قصد تاراجگری و بازگشت به ديار خودشان آمده بودند، و به همين خاطر هم از زمان حملهی چنگيز به ايران برای بيش از سه دهه همواره مشغول آمدن و برگشتن و تخريب و كشتار و تاراج بودند؛ و اين تنها هدفی بود كه برای يورشهای خود تعيين كرده بودند.
با دومين يورشِ بزرگ مغولان به همراه هولاكوخان (كه سوميندورِ خزش بزرگ ترك به درون ايران بود) ماندگاری مغولان درايران آغاز شد. ايرانیها كه در خلال نزديك به چهار دهه همهی هستی خويش را به مغولان باخته بودند و از چندين مركز بزرگ تمدنیشان جز داستان و سوگنامه نمانده بود، تنها راه نجات آنچه برايشان مانده بود را در فرمانبری اجباری از هولاكو و تشويقِ او به تشكيل سلطنت در ايران میديدند، و به اين ترتيب سلطنت تركان مغول درايران آغاز شد كه بهزودی عراق را نيز ضميمهی قلمرو خويش كرده خلافت عباسی را به بايگانی تاريخ سپرد.
كارگزارانِ صلاحانديش و باتدبير ايرانی به زودی اربابانِ ناخواسته و زوركی مغول را برای تمدنپذيری و رهاسازی راه و رسم بيابانی آماده كردند، و چيزی نگذشت كه همان رسم پذيرش اسلام و زبان و فرهنگ ايرانی توسط مغولهائی كه برمسند پادشاهی مینشستند مرسوم گرديد، و اباقاخان پسر هولاكوخان رسما مسلمان شده نام احمد برخود نهاد (احمد تكودار). جانشينان اينها تا پايان دوران ايلخانی فارسیزبان شده با تمدن و فرهنگ ايرانی خوگير شدند، تا جائی كه ياد گرفتند كه رونقبخش تمدن و فرهنگ و ادب ايرانی باشند. در اينزمينه كافی است كه به سياههی بلندبالای آثار سخنوران، تاريخنگاران، دانشمندان، و هنرمندانِ دوران يكونيمقرنهی سلطنت مغولان و ايلخانان بر ايران نظری بيفكنيم، يا دستِ كم نامهای پرآوازهی بزرگانی كه در اين عرصهها كميت راندند را به ياد بياوريم.
چهارمين دورِ خزش بزرگ طوايف ترك به همراه تيمور گوركانی آغاز شد؛ و چنانكه میدانيم تيمور پيش از لشكركشی به درون ايران زبان و ادبيات ايرانی را فراگرفته بود؛ و دراينباره داستانها دردست است. تيموریها به نوبهی خود چنان در تمدن و فرهنگ ايرانی حل شدند كه در آينده فرهنگ و ادبيات ايران را به شبه قارهی هند بردند و سلطنت درازمدتِ تيموريان هندوستان را بنياد نهادند كه زبان رسميش فارسی بود و صدها اثر ارزشمند فارسی از دورانشان دردست است، و از دربارهايشان كه رسوم شاهان باستانی ايران درآنها معمول بود داستانها دركتابهای تاريخی هندوستان كه عموما به زبان فارسی است بازمانده است كه بارزترينش اكبرنامه است. تنها كس از شاهان تيموری هند كه زبانش تركی و ادبش فارسی بود بابر بود (بنيانگذارِ سلطنت تيموری هند). فرزندان او عموما فارسیزبان شدند، و هيچ چيزی از ميراث تركی برای تيموریهای هند باقی نماند.
همراه با تشكيل دولت صفوی يك خزش بزرگ ديگر از قبايل و طوايف ترك به درون ايران، اين بار از جانب غرب و از بيابانهای آناتولی رخ داد. همين تازهواردانِ بيابانی بودند كه هفت طايفهی مشهور قزلباش را تشكيل دادند. به دنبال آن، تحريكات شاه اسماعيل در كشور عثمانی و سپس خصومت و جنگهای درازمدت عثمانی و ايران آغاز شد، نيمهی غربی آذربايجان و سپس بخش اعظم كردستان به اشغال عثمانیها درآمد، جريان تاريخ و نقش تأثيرگذارندهی زبان و فرهنگ ايرانی در منطقه متوقف گرديد، مهاجرتهای مداوم طوايف ترك از آناتولی به درون ايران توسط قزلباشان تشويق شد، در آذربايجان و اران و شروان عنصر ترك در اكثريت قرار گرفت و چيزين نگذشت كه اين سرزمينِ ايرانینشين تغيير ماهيت داد و زبان تركی زبان مسلط در اين منطقه از ايران شد. ما نمیدانيم كه در دوران صفوی، بهخصوص در دوران اشغال درازمدت آذربايجان و اران و شروان توسط عثمانیها چه انبوهی از جماعات ترك به درون آذربايجان و اران و شروان خزيده باشند و بوميان آذربايجان در چه وضعيتی كشتار يا تارانده میشدهاند و بازماندگانشان در چه وضعيتی خود را مجبور ديدهاند كه زبانشان را تغيير دهند تا بتوانند به زندگی ادامه بدهند. همچنانكه ديگر نمیتوان پی برد كه چه نسبت از جمعيت كنونی آذربايجانِ تركزبانشده از بوميان تغييرزبانداده، و چه نسبتشان از تركان مهاجرند.
كوتهسخن آنكه تا اوائل قرن پنجم هجری كه دستهئی از اوغوزها وارد آذربايجان شدند هيچ عنصر ترك در آذربايجان و اران و شروان نمیزيسته است و جمعيت سراسر اين سرزمينها را مردم بومی از نوادگان ايرانيانِ باستانی و همچنين عربهای ايرانیشده تشكيل میدادهاند (كه اين دومیها به همراه فتوحات اسلامی وارد آذربايجان شده ماندگار و محلی شده بودند). گويش آذری كه ازگويشهای زبان ايرانی بوده، هنوز در مناطقی از آذربايجان قابل بازشناسی است، و جالب است بدانيم كه با گويش لارستانی كه در انتهای جنوب ايران است مشتركات بسيار دارد. (شادروان كسروی كه خود آذربايجانی تركزبان بوده پژوهش ارزندهئی دربارهی گويش آذری انجام داده كه در كتابچهئی با عنوان «آذری يا زبان باستان آذربايجان» انتشار يافته است.)
جماعات ترك، هرچند كه در ابتدای ورودشان به ايران حالت جماعات مهاجم و غارتگر را داشتند و خسارتهای تاريخی جبرانناپذيری به ايران و ايرانی زدند و تخريبها از شهرها و مراكز تمدنی، و كشتارها از مردم ايران كردند (كه در گزارشهای تاريخی بازنموده شده است)، ولی بهزودی ايرانی شدند، و امروزه يكی از سهقوم بزرگ تشكيلدهندهی ملت ايرانند، كه سابقهی اسكان نخستين طوايفشان در ايران (اگر تركزبان مانده باشند) به حدود ٩ قرن میرسد، و در بيش از هشت قرن از اين زمان طولانی (جز دوران زنديه و پهلوی) سلطنت ازآنِ ايشان بوده است؛ و همواره در فراز و نشيب رخدادهای سياسی و اجتماعی ايران سهيم بودهاند.
آبشخور:
نریمان ساسانی ؛ تاریخ فا