تاريخ فا

نَسک های پَهلَوانی (4)

Scan-140420-0004

« خسرو و ریدکی قبادان »

پیشگفتار :

خسرو و ریدگ رسالهای است که در آن ریدکی (به معنی غلام یا پسر جوانی که در خدمت بزرگان و اشراف بودهاست.) به نام خوش آواز که از نجبای دربار خسرو پرویز بوده به سؤالات این پادشاه پاسخ میدهد. در آغاز رساله ریدک برای خسرو شرح میدهد که از خاندانی مرفه بوده و پدرش در خردسال او درگذشتهاست. اما به سبب برخورداری از میراث پدر، توانستهاست به مردسه (فرهنگستان) برود و اطلاعات لازم دینی را به دست آورد و دبیری را فرا گیرد و سپس در سواری و تیراندازی و نیزهپرانی و موسیقی و ستارهشناسی و بازیهای گوناگون مهارت پیدا کند. پس از این مقدمه از شاه میخواهد که او را بیازماید و شاه دربارهٔ بهترین خوراکها و میها و آنچه با می میخوردند، نغمهها، گلها و عطرها، و زنان و اسبان و غیره سیزده سؤال مطرح میکند و همهٔ پاسخهای او مورد پسند میافتد. سپس شاه برای آزمایش تهور او از وی میخواهد که دو شیر را که موجب وحشت رمهٔ اسبان شاه شدهاند، زنده دستگیر کند. ریدک پس از توفیق در این کار به سمت مرزبان منصوب میگردد.
( واژگان تکمیل کننده در ( ) و معانی واژگان در ( = ) جای گرفته اند ) .

………………
متن کتاب خسرو و ریدکی قبادان :

خسرو و ریدکی قبادان
1 . ریدکی ( = پسر جوان ) پرورده ی ایران از دودمان قبادی به نام واسپور دست به سینه پیش شاهنشاه ایستاده بود .
2 . او ستایش و آفرین بسیار کرد .
3 . و گفت که : « شاهنشاه انوشه زید و جاویدان پادشاه هفت کشور و کام انجام بود »
4 . اگر انوشه فرمائید : دودمانی که من ازش بودم از آزادگی نیاکان خوب شما همه نامی و توانگر و کامروا بودند .
5 . و ایشان را هیر ( = مال ) به قدر بایسته ( = ضرورت ) خویش بوده است .
6 . پدرم به کودکی درگذشت و مادری را که من پسرش بودم , پسری دیگر نبود .
7 . از ایشان باره و سپر و کمان پدر و نقدینه بسیار ( = پارک ستبر ) و خوراک گونه – گونه و جامه خوب و چابک ( = قبراق ) نیکو ( بهره ) داشتم .
8 . به هنگام به فرهنگستانم ( = آموزشگاه ) دادند و من در فرهنگ کردن ( = کسب کردن ) ساخته ( = آماده ) و شتابنده بودم .
9 . من یشت و هادوخت و یسنا و وندیداد را هیربدانه نرم ( با تمئنینه ) آموختم و جای جای زند ( = گزارش اوستا ) را نیوشه ( = به گوش ) کردم .
10 . و دبیری ام ( = نویسندگی ) آنگونه است که خوب نویس و رازنویسی ( = از اقسام خطوط متداول ) باریک ( = دقیق ) هستم و دانش کام ( = دانش دوست ) و تاریخ دوست و فرزانه سخنم . و چابکیم در سواری و کمان وری آن گونه است که دیگری ( = حریف ) را خوشبخت باید اگر دانست اگر از برابر سر اسبم بتواند گذشت .
( ترجمه معین از انولا : …. اگر بتواند تیر مرا از پشت اسبش از خود بگذراند . )
12 . و نیزه وری من آنگونه است که بدبخت باید دانست , اسواری را که به اسب ( = از حیث اسب ) , نیزه و شمشیر به هم-رانی ( = هم عنانی ) و هم نبردی من آید و نیز دراسپ ریس ( = میدان اسب دوانی ) چوگان , بی زمانی آسودگی , کش آخیز ( = به پهلو نیم خیز شدن برای زدن گوی ) , زیر تنگ ( = دوال زبن ) و به سر اسب چنان زنم ( که گویی سر چوگان ) رخ راک ( = دژکوب ) است . و چکش ( = آلت نبرد ) و پیکان من همواره بر یک جای پیدا آید .
13 . به چنگ , ون ( = بربط هندی ) , بربت ( = عود ) , تمبور , کنار ( = از انواع ون ) و هر سرود و چکامه ( = داستان عاشقانه ی منظوم ) , و نیز پتواژه ( = وابستگی شعر و موسیقی ) گفتن و پای ( = پایکوبی؟ ) بازی کردن استاد مردم .
14 . و به آنچه درباره ی ستارگان و اختران است چنان ژرف شدم که ایشان که اندر آن پیشه اند همه در ( پیش ) من خوارند .
15 . به شطرنج ( = چترنگ اوستایی = چهار رنگ ) , نو اردشیر ( = تخته نرد ) و هشت پای ( = یک نوع بازی ) از همالان ( = رقیبان ) فراترم .
16 . برای بستن دو گونه ی زهب از دو راه به ریشه ی « وینداد گشنب » نشینم .
17 . ولی اکنون دوده ام آشفته , نزار و تباه شد و مادرم نیز به بهشت شد .
18 . اینک اگر به آن بزرگی خدایگان ( = شاهان ) در کار من فرمائید نگریستن .
19 . شاهنشاه به ریدک گفت که تو ریدک که ایدون خوش آرزوئی و دانش تو در خوراک خوش و جامه ( = لباس ) خوب و چابک است بگوی که از خوراک ها کدام خوش تر و با مزه تر است .
20 . گوید ریدک که پادشاه هفت کشور انوشه و کامروا باد خوراک آن خوش تر و بامزه تر است که گرسنگی و تندرستی و بی بیمی خورند .
21 . ولیکن بزغاله دو ماهه که به شیر مادر و آن ( = شیر ) گاو پرورده است . روتن ( = پیراستن ) , و هم برشتن ( = کباب کردن ) و با آبکامه ( = نوعی نان ) اندوده ( = پوشیده ) خورند یا سینه گاو گاوفربه به سپید باک ( = نوعی خوراک ) خوب پخته به شکر و تبرزد ( = قند ) خورند .
22 . شاهنشاه پسندید و سخن او راست پنداشت .
23 . دو دیگر فرمود پرسیدن که کدام مرغ خوشتر و با مزه تر است .
24 . ریدک گوید که انوشه بوید این مرغان همه خوش و نیکو اند .
25 .فره ( = جوجه ) مرغ , چور ( = نوعی کبک ) , کرک ( = ماکیان ) , تذرو , تیهو , سپیددمک سرخ پرک سیرنگ ( = کبک دری ) , سی توژک , غاز پرورده کلنگ ( = درنا ) گشن , چرز تیرماهی ( = نوعی مرغ مهاجر ) , کبکنجیر ( = مرغ خوشگوشت ) , خشنسار ( = مرغ آبی ) و مرغابی .
26 . اما با اردک خانگی گشن که به شاهدانه و کامه ی سیکین ( = خمیری ) و روغن زیتان پرورده است , تاختن رنجه کردن ( خویش است ) . ( پس باید آن را ) پیش به روزی یک ( یک روز پیشتر ) کشتن و روتن و بیک پای آویختن و دو دیگر روز , گردن آویز ( = پهلوی : گردن آکو ) به سولاچه ( = کوره ذغالی ) برشتن و از آن ( مرغ ) خوش , پشت خوش تر است و از آن ( پشت ) آنکه به سوی دم نزدیک تر است خوش تر .
27 . شاهنشاه پسندید و سخن او راست پنداشت .
28 . سه دیگر ( : سوم ) فرمود پرسیدن که از آن ( گوشت ) که به آفسرد ( = سرد شدن ) نهند کدام خوش تر .
29 . ریدک گوید انوشه بوید این همه گوشت خوش و نیکوست .
30 . گاو و گور و گوزن و گراز و اشتر کوسته ( = خایه کوبیده ) و گوتر ( = گاو جوان ) یک ساله و گاومیش و گور خانگی و خوک خانگی .
31 . اما گور گشن ( = گشن شدن , طالب نر شدن ) که با سپست ( = یونجه ) و جو پرورده است و پیه دارد و آن را به شیر ( = ماست ؟ ) ترش بیالایند ( چرب کردن ؟ ) و چاشنی به آئین دهند پشت و آن به هلام ( = درست ) نهند افسردی بس خوش تر .
32 . شاهنشاه پسندید و سخن او راست پنداشت .
33 . چهارم فرمود پرسیدن که کدام خامیز( = تکه های گوشت خام ) تر و تازه تر است .
34 . ریدک گوید خامیز خرگوش لطیف تر و خامیز اسب رود ( = نام مرغ سنگخواره ) خوش بوی تر و آن سیمور ( = کبک دری ) و با مزه تر و آنان که از سر تذرو و درست کنند خوش گوارتر است .
35 . اما با آهوی ماده سترون که افسرد شده است و پیه دارد هیچ خامیز را پیکار ( = رقابت ) نیست .
36 . شاهنشاه پسندید و سخن او راست پنداشت .
37 . پنجم فرمود پرسیدن کدام شیرینی بهتر و خوش تر است .
38 . ریدک گوید انوشه بوید این شیرینی ها همه خوش و نیکو اند .
39 . به زبستان ( = تابستان ) لوزینه ( = حلوا لوز ) جوزینه ( = حلوا جوزی ) و جوز آفروشه ( = نان خورشی ) و چرب آفروشه ( = آروشه ی مرغوب تر سنگسریها ) و چرب انگشت ( = نوعی حلوا ) که از پیه ی آهو یا چربی بز کنند و به روغن گردو سرخ کنند .
40 . به تابستان ( = در متن : زمستان ) لوزینه و شفتینه ( = شهد میوه ) و برفینه ( بستنی ؟ ) ( پالوده با ) تبرزد و گشنیز و گلاب . ( = تبرزد و گشنیز و گلاب , ترکیبات یک نوع پالوده که از قلم افتاده )
41 . اما با پالوروایکه ( = نوعی شیرینی ) از آب سیب و سیب سیمین کرده اند هیچ شیرینی را بیکار نیست .
42 . شاهنشاه پسندید و سخن او راست پنداشت .
43 . ششم فرمود پرسیدن که کدام امبه خوش تر .
44 . ریدک گوید انوشه بوید این امبه ها همه خوش و نیکوست .
45 . انبه ی خار ( = لیموی خاردار ) با درنگ که که با پوست خورند , به وزنجبیل و هلیله و گردوی سبز و با درنگ و بهمن سپید ( مربای بهمن , گلی سپید رنگ ) .
46 . ولی با زنجبیل چینی و هلیله پرورده هیچ امبه را پیکار نیست .
47 . شاهنشاه پسندید و سخن او راست پنداشت .
48 . هفتم فرمود پرسیدن که کدام دارینه تر و تازه تر است .
49 . ریدک گوید , انوشه بوید همه ی این دارینه ها خوش و نیکو است .
50 . نارگیل که با شکر خورند ( بهند وانارگیل خوانند و به پارسی جوز هندی خوانند ) .
51 . پسته ی گرگانی که به سولاچه ( = کوره )برشته کنند و نخود تر که با آبکامه ( دوشاب ) خورند .
52 . خرمای آزاد ( = در متن : هیراتیک ) که به گردو آکنده است , پسته تر و شفتالوی ارمنی بلوط _ شاه بلوط با شکر و تبرزد .
53 . اما همواره با شاهدانه ( = کنف ) شهر زوری که به پیه پازن ( = بز نر ) برشته است . هیچ خشکبار را پیکار نیست چه : خوش به خوردن ( یعنی از حیث خوردن ) خوش بو به دهان و خوش گوار به شکم و برای آن کار دیگر فراز تر است .
54 . شاهنشاه پسندید و سخن او راست پنداشت .
55 . فرمود پرسیدن کدام مَی بِه و نیکوست .
56 . ریدک گوید انوشه بوید .
57 . می بوزه ( = شرابی از آرد برنج و ارزن و جو ) که نیکو ویرایند ( = درست کنند)و می هروی ( = هراتی ؟ ) و می مرورودی ( = مرو کوچک ) می بستی ( = نام یک شهر ) و باده ی الوندی ( = دارنده ی تندی و تیزی ) .
58 . ولی همواره می آسوری ( = بین النهرین ) و باده ی کازرینی ( = کازرون ؟ ) هیچ می را پیکار نیست .
59 . شاهنشاه پسندید و سخن او راست پنداشت .
60 . نهم فرمود پرسیدن , کدام خنیاگری خوش و نیکوست .
61 . ریدک گوید انوشه بوید . این همه خنیاگری خوش و نیکوست .
62 . چنگ ( = چنگ سر خمیده ایرانی ) سرائی , ون ( = نوعی ساز ایرانی ) سرائی , ون کنار ( = چنگ ویژه ی ایرانی ) سرائی , خوراژک ( = ضرب بیضی هندی ) , مشتک ( = ساز چینی ) سرائی , تمبور ( = تنبور ) سرائی , بربت ( عود کوتاه ایرانی ) سرائی , نای ( = سرنای )سرائی , دمبرک ( = دمبک ) سرائی , رسن بازی ( = رقص ریسمان )پذشخواری و گیلی و زنجیر بازی ( = رقص با زنجیر ) , دار بازی ( = رقص با شاخه ی گل ) و مار بازی ( = رقص با مار ) و چمبر بازی ( = رقص چرخیدن ) . تیر بازی , تاس بازی ( = رقص جام ) , بندک بازی ( = رقص با توپ ) , اندروای بازی ( = اصطلاح هنر نمایی رامشگران ) , کرمیل سرائی , سیوارسرائی ( = نوای نهاوندی ) , تمبورمس ( سرائی ) ( = تنبور بزرگ ) , سپر بازی ( ( = رقص با زنگ ) , زین بازی , زنگ بازی , سر بازی ( = رقص روی سر ) , شمشیر بازی ( = نوعی ساز ؟ ) , دشنه بازی ( = رقص دشنه ) , گرز بازی ( = رقص گرز ) , شیشک بازی ( = رقص با تیهو ) , کپی بازی ( = کپی : میمون ) , این همه خنیاگری خوش و نیکو اند .
63 . ولی با ( : از نظر ) چنگسرای زن نیکو ( روی ) به شبستان , کنیزک ( = زن جوان ) چنگسرائی به ( : نیکوتر است ) که او را بانگ تیز و آواز خوش , و به آن کارگر دیگر هم , نیکو شاید . و ون _ سرائی خوب رویِ بزرگ ( سال ) . چنین خنیاگری را پیکار نیست .
64 . شاهنشاه پسندید و سخن او راست پنداشت .
65 . دهم فرمود پرسیدن که : اندر می نخست , دو دیگر , سه دیگر , چهارم , پنجم , ششم و هفتم چه گوئی ؟
66 . ریدک گوید : « مردان پهلوم , انوشه بوید ! اندر می نخست , خوشبویی ( = بوی خوش گلها ) , دو دیگر , دارینه ( = خشکبار ) . سه دیگر , هلیله ی پرورده ( = مربای هلیل ) . چهارم , خامیز . پنجم , بزماورد ( = لقمه قاضی ) . ششم , شام بسنده ( = شام کافی ) . هفتم , روغن اندوده بخفتن .
67 . شاهنشاه پسندید و سخن او راست پنداشت .
68 . یازدهم فرمود پرسیدن که : « اسپرم ( = گل و گیاه خوشبو ) , کدام خوشبوی تر ؟ »
69 . گوید ریدک که : « مردان پهلوم , انوشه بوید ! اسپرم یاسمین خوشبوی تر . چه : او را , ایدون چون بوی خدایان ( = شاهان ) ماند .
70 . اسپرم خسرو ( = نوعی گل ) بوی , ایدون چون بوی شهرداران ( = ساتراپ ها ) .
71 . گیتی ( = گل گیتی ) بوی , ایدون چون بوی نیاکان خوب .
72 . گل ( = ورد ) بوی , ایدون چون بوی ….. ( از متن افتاده ) .
73 . نرگس بوی , ایدون چون بوی جوانی .
74 . خیری سرخ ( = گل آتشین ) بوی , ایدون چون بوی دوستان .
75 . خیری زرد ( = گونه ای دیگر ) بوی , ایدون چون بوی زن آزاد ناروسپی ( = عفیف ) .
76 . کافور ( = گل کافور ) بوی , ایدون چون بوی دستوری ( = مقام روحانیت ) .
77 . سمن سپید ( = گل پنج برگ سپید ) بوی , ایدون چون بوی فرزندان .
78 . سمن زرد بوی , ایدون چون بوی زن آزاد ناروسپی .
79 . سوسن سپید ( = گلی از جنس نیلوفر ) بوی , ایدون چون بوی دوستی .
80 . مارو ( = گل برتاشک ) اردشیران بوی , ایدون چون بوی مادران .
81 . ماروی سپید بوی , ایدون چون بوی پدران .
82 . بنفشه ( = گل متعلق به میترا ) بوی , ایدون چون بوی دختران .
83 . شاهسپرم ( = نوعی ریحان ) بوی , ایدون چون بوی گرامیان .
84 . مورد ( = گیاهی با برگ سبز ) بوی , ایدون چون بوی دهبدان ( = فرمانروایان کشور ) .
85 . نیلوفر ( = گلی کبود رنگ ) بوی , ایدون چون بوی توانگری ( = بنیاد جامعه ی ایرانی ) .
86 . مرزنگوش ( = از تیره ی نعناعیان ) بوی , ایدون چون بوی پزشکی .
87 . سپیده بوی , ایدون چون بوی بیماران .
88 . پلنگ _ مشک ( = پلنگمش ) بوی , ایدون چون بوی عروسان ( پهلوی : VAYUK ) .
89 . کوپل ( = شکوفه ) بوی , ایدون چون بوی خسروی ( = نیک نامی ) .
90 . نسترن بوی , ایدون چون بوی پیرزن .
91 . منج ( = شکوفه ی بادام کوهی ) بوی که نشکفت , ایدون چون بوی زن کامگی ( = زن دوستی ) و چون شکفته است ( او را ) بوی , ایدون چون بوی گرامیان ( ماند ) .
92 . سیسنبر ( = سوسنبر ) بوی , ایدون چون بوی آزادگان .
93 . بوی این همه اسپرمها , اندر ( برابر ) بوی یاسمین همچو خوار ( است ) . چه : بویش چون بوی خدایان ماند .
94 . شاهنشاه پسندید و سخن او راست پنداشت .
95 . دوازدهم فرمود پرسیدن , که : کدام زن بهتر ؟
96 . ریدک گوید که انوشه بوید , زن آن بهتر است که به منش ( = حالت روانی ) مرد دوست بود و از برای افزونی ( = زیبایی ) او : بالا , میانه ؛ بر , پهن ؛ کپل , گردن , پر ( بود ) .
پای او , کوتاه , و میان ( اش ) ( = میانِ پا ) باریک و زیر پای , گشاده ( = کف پا منحنی ) که انگشتان آن دراز ( = کشیده ) بود .
اندام او نرم , سخت آگنده و بهی پستان ( = به پستان ) ( بود ) .
ناخن او , برفین ؛ گونه اش , انارین ؛ چشم او , بادامین ؛ لب بسدین ( لب مرجانی ؟ ) ؛ ابرو , تاق ( = کمان ) ؛ دندان سپید و ترون و خوشاب ( = آبدار ) ؛ گیسو سیاه , و روغن _ ویراست ( = ویراستن : صاف کردن ) بود . و به بستر مردان سخن به بی شرمی نگوید .
97 . شاهنشاه پسندید و سخن او راست پنداشت .
98 . سیزدهم فرمود پرسیدن که : « باره , کدام بهتر است » .
99 . ریدک گوید که : « انوشه بوید ! این همه باره نیکو است : اسب , اشتر , اشتر تژک ( = تیز رو ) و ستور چاپاری .
100 . ولی همواره با باره ی شبستانی ( = کنیزکان مشکو ! ) هیچ باره را پیکار نیست » .
101 . شاهنشاه پسندید و سخن او راست پنداشت .
102 . شاهنشاه گفت که : « تو بس مادّه _ کامه ای ( = زن دوستی ) » .
103 . ریدک گوید که : « مردان پهلوم انوشه بوید . از 10000 ( = این رقم افسانه ایست ) کنیزک که اندر مشک _ اپر _ زین ( = حرمسرا ) تواند , اینشان کامه ( است ) و بنده نیز , رامش شما را گفتم » .
104 . شاهنشاه پسندید و سخن او راست پنداشت .
105 . پس شاهنشاه به ماه خسروپور انوش خسرو فرمود که 1 داور به آنچه این ریدک بررسد ( : محاسبه کند ) 12000 درهم پُر ( : تمام ) دهد و آنچه این ریدک گفت به آزمایش رساند و هر روز خورشی که این ریدک گفت آراسته و ویراسته پیش ما فرستد تا بررسیم ( : بسنجیم ) .
106 . به او هر روز 4 دینار فرمود دادن .
107 . پس از ماهیانی چند , ریدک به در شاهنشاه آمد و سردار دربان را پیش شاهنشاه فرستید ( = فرستاد ) .
108 . او به نبشته ای اینگونه نبشته است که : مردان پهلوم ( : مردان شاه ) انوشه بود . گنجی که شاهنشاه به پدیخوئی خورش داد ( از آن ) چابک و بیآهو هستم .
109 . و اگر شایدتان ( : شایسته دانید ) اندر کار ما , به سزاوار نگرش فرمائید کردن . و شاهنشاه به همان اندازش ( : قرار ) به همه ( عمل ) کرد .
110 . سردار آخوربدان فراز شد و به شاهنشاه گفت که : « مردان پهلوم , انوشه بوید . آگاه فرمائید که 2 شیر آمد که اسب _ رمکان ( : رمه های اسب ) از جای خویش سپوخته ( = بزور رماندن ) دارد .
111 . آگر شایدتان آن شیران از اسب رمکان باز فرمائید داشتن .
112 . شاهنشاه اندر زمان , ریدک به پیش خواست و او را گفت که : « هنر و شایندگی ترا بایسته است که آن شیران را زنده سوی ما آورید » .
113 . و ریدک به همان زمان شد ( : رفت ) .
114 . یک زن دید بس نیکو .
115 . ریدک به آن زن گفت : « اگر شاید , مرا هل ( : بگذار ) تا کامه ی تو بگزارم » .
116 . زن به ریدک گفت که : « اگر آن گناهان که تا امروز من کرده ام به سوی خود بپذیری , آن کرفگی ها که تو کرده ای به من بسپاری , ترا بهلم ( : بگذارم ) تا با من کامه ی ( خویش ) بگزاری .
117 . ریدک اندر همان زمان ( از ) پیش او بازگشت و رفت و آن ورن ( = هوس ) به نگزارد .
118 . سوی گدار ( = گذرگاه ) شیران شد و به گدار شیران بنشست و هر دو شیر را به کمند بگرفت و زنده پیش شاه شاهنشاه آورد .
119 . شاهنشاه , افد ( = شگفت ) سهست ( = تعجب کرد ) و به ریدک گفت که : « شو و شیران را باوژن و ریدک شد و شیران را باوژید ( : بیفکند ) .
120 . و پس فرمود , ریدک را اندر شهر بزرگ مرزبان کرد .
121 . سپس , از آن آگاهی به شاهنشاه رسید که : « هنگامی که ریدک به گرفتن شیر شد . اندر راه یک زن دید و به آن زن شد و آن زن را چه گفت و آن زن به ریدک چه پاسخ داد . و ریدک از آنجا فراز رفت و آن ورن ( : هوس ) بنگزارد .
122 . و شاهنشاه کجا ( : هنگامیکه ) از او سخن شنود , گفت که آن ریدک پس بخرد بود که آن گناهکاریها به نپذیرفت و آن ورن نگزارده به بهشت .
123 . و این از همه بیش بود ( : افضل بود ) که : همه ی ان کارهایی که گفت , کرد .
124 . و او به ریدک گاه و پایه ی بزرگ داد . و از آن فراز به نزدیکی خویش داشت .
125 . انوشه روان بود خسرو شاهنشاه کواتان * و آن ریدک خوش آرزو . ایدون باد !

 

فرجامید به درود و شادی و رامش

………..
*. ممکن است « انوشه روان » ( : جاوید روان ) در مقام دعا برای خسرو پرویز بکار رفته باشد ولی اکنون شبهه ای نیست که کواتان ( = قبادان ) را همان زرتشتی مومنی اظافه نموده که در عنوان کتاب دست برده باشد .

نویسنده : موری حماسی

http://forum.tarikhfa.ir/thread5666-7.html#post23859

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *