تاريخ فا

دیرینه 2…فره وهر

خوشنود باد اهورا مزدا

دیرینه 2…فره وهر

فروهر

فروهر

 

فرَوَهَر

در باور سنتي زرتشتيان، وجود انسان از چهار گوهر تشکيل شده است که به هم پيوسته اند و از تاثيرآنها بر يکديگر، پويندگي و بالندگي از هر فرد سرچشمه مي گيرد. اين چهار جزء عبارتند از تن و جان که مربوط به جهان مادي است، روان و فروهر که مربوط به بعد مينوي سرشت آدمي هستند. واژه فرَوَهَر، از دو قسمت فرَ به معني “پيش” و وَهَر به معني “کَشَنده و برنده” درست شده است. اين گوهر، ارزشمندترين پايه وجود انسان است زيرا پرتوي از فروغ بي کران ذات اهورامزدا است که در ذات هرشخص سرچشمه پيدايش و پويايي فروزه هاي اشويي است. فروهر گوهري است که روان را از گرايش به کژي وکاستي و دروغ باز مي دارد تا روان به آرامي راه خدا جويي را سپري کند و شايستگي فراگيري نور حقيقت و پيام سروش را داشته باشد. 

در دوره هخامنشيان، به عنوان آرم ملي، نشانه اي برگرفته از انديشه هاي بنيادي دين اشور زرتشت و برخي از نمادهاي انديشه ديگران به ويژه آيين مهر، موجب شکل گرفتن نگاره فروهر گرديد.
هر يک از اندامه هاي نگاره فروهر، گوياي مفاهیمي در انديشه نياکان است.

1. سيماي فروهر که همانند چهره آدمي و نمود همبستگي با او را دارد.

2. دو بال در دو سوي فروهر که داراي سه شه پر مي با شد و نشانگر “انديشه نيک، گفتار نيک و کردار نيک” است که انگيزه پويايي و پرواز و پيشرفت است.

3. پايين تنه او که داراي سه بخش مي باشد. نمودار ” انديشه، گفتار و کردار بد” است که نا به هنجاري ها و زشتي ها از آن سرچشمه مي گيرد و مايه سرنگوني آدمي مي شود.

4. در دو سوي اين پيکره دو چنبره ديده مي شود که دو نيروي “سپنتا مينو” و “انکره مينو” را بازگو مي کند که نخستين به سوي چهره و دومي در پشت پيکره است و در اينجا باز هم اشاره به اين مي شود که ما بايد روي به نيکي آورده و به بدي پشت کنيم.

5. در ميان تنه و يا درون فروهر يک دايره وجود دارد که نمايانگر بي آغازي و بي پاياني روان مي باشد.

6. يک دست فروهر به سوي بالاست که نشانه کوشش براي رسيدن به والايي است.

7. و در دست ديگر او حلقه اي است که گروهي بر اين باورند که آن حلقه پيمان است که نمودار ارج فراوان پيمان و و فاداري به آن در اين فلسفه است.

در آيين زرتشت، فروهر و يا روان انسان داراي دو نماد خوبي و بدي است و اين امر به خوبي بنمايه فلسفه زرتشت را نشان مي دهد که هر کس بايد تلاش بنمايد تا نيروي سپنتا مينوي خود را فر و شکوه بخشد و کارمايه “انکره مينو” را به زير پا بکشد و با اين پيکار دو گونه گان روان خود را فراهي داده تا راه را بر والايي و رستايي مينوي خود بگشايد و پيشرفت نمايد و کامياب شود. از سويي ديگر چون دايره ميان پيکره نشانه جاوداني بودن روان است مي توان اين گونه برداشت کرد که هر اندازه که آدميان براي والايي فروهر خود بکوشند پس از گذشت از اين جهان روان آنها از پايگاه بالاتري براي رسايي هاي خود، دوره نويني را آغاز خواهد کرد.

بر همين انگيزه است که ايرانيان باستان پس از درگذشت نزديکان خويش گريستن و زاري و اندوه را نکوهيده و نا شايست مي دانستند. زيرا زماني که ما بپذيريم که فروهر و ياوران دلبندان ما با گذشتن از اين جهان دوره اي از رسايي خود را پشت سر مي گذارند و از پايگاه بالاتر و نوي راه رستايي خود را مي پيمايند بايد خرسند و شاد بود نه اندوهگين و گريان، هرچند که نبود آنان، مايه تلخکامي و ناگواري براي بازماندگان باشد. بدين ترتيب، در کيش زرتشت هر کسي بر پايه سرشت فروهر خود پاسخگوي رفتار خويش است. بر نهاد چنين انديشه نيرومند و والايي بود که هيچگاه کوروش بزرگ و يا بيشتر پادشاهان باستاني ايران به گواه تاريخ نه تنها کيش زرتشت را به زور به مردم ندادند و ستمي بر آنان روا نداشتند بلکه باورهاي ديگران را هم آزاد گذاشتند و به انديشه و کيش آنها ارج نهادند.

همچنين به پيروي و از همين باور آيين زرتشتي و نيز دستورهاي مردمي اين بزرگمرد خردمند جهان است که فرمان نامه هوده هاي مردمي (حقوق بشر) کوروش بزرگ هنگام گشايش بابل مي گويد. “من به هيچکس پروانه ندادم که مردمان را آزار و به شهر ويراني برساند. من فرمان دادم که نبايد هيچ خانه اي آسيب ببيند و نبايد به دارايي کسي دستبرد زده شود و سرمايه اي به پروره برود و چاپيده شود. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدايان خود آزاد باشند. فرمان دادم که همه مردم در انديشه، جا، دين و رفت وآمد آزادند و هيچ کس نبايد کسي را بيازارد.”

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *