صديقه نودهفراهاني : |
![]() این نوای گوشآشنایی است که دیر زمانی است دیگر شنیده نمیشود. نوایی که پدران و مادرانمان خوب به یاد میآورند و خاطرات گرم و دلنشینی از آن را در صندوقچهی یادهاشان نگاه داشتهاند. خاطراتی به گرمی همان آتشدان گرمابهها و آب خزینهها که غبار از تنشان میزدود و کودکانی با گونههای سرخ و گلانداخته را روانهی خانه میکرد. اما سالهاست که واپسین بازماندههای گرمابههای سنتی ایرانی، دیگر رونقی نداشته و از بساط پر اهميت گرمابه، دلاكي و مشتومال خبری نیست. ساختمان آنها هم یا ویران میشوند و یا جای خود را به پاساژ و آپارتمان میدهند و يا اگر بسیار زیبا و دیدنی باشند به اسم قهوهخانه، قليانخانه میشوند. این درحالی است که میشنویم یک مهندس ایرانی در قلب پاریس، سیوپنج سال است که گرمابهای سنتی برپا کرده و مشتریان ایرانی و فرانسوی بسیاری را به سوی خود میکشاند. تا جایی که بسیاری از فرانسویان از راه اینترنت یا تلفن برای آمدن به این گرمابهی ایرانی وقت قبلی میگیرند. گرچه نسل گرمابههای عمومی در ایران رو به از بین رفتن است اما جانیان به تازگی به ارزش این گرمابهها پیبردهاند. پیشینهی گرمابه
کارکردهای گرمابه
گرمابههاي عمومي جايگاه ارزندهای در بهجا آوردن آيينها و مراسم ايرانيان داشتهاند و نقش آن در گذشته بسیار پررنگتر از امروز بوده است، زیرا گرمابه افزونبر اینکه مکانی برای شستوشو و پاکیزگی تن بود، جایی برای گردهمآمدن و دیدار مردم نیز به شمار میرفت و مهمترین کانون آگاهیرسانی و ارتباطات بوده است. پیش از این مردم معمولاً هفتهای یک بار به حمام میرفتند و در آنجا از حال و احوال یکدیگر آگاه شده و دیداری تازه میکردند. اهمیت گرمابهها برای زنان چندبرابر بوده است، زیرا در آن روزگار، زنان در بیرون از خانه، روابط اجتماعی کمتر و محدودتری داشتند و حمام مکانی برای گفتوگو، بده بستان و برقراری بسیاری ارتباطات بود. خبرهای تولد، ازدواج، درگذشت، سفر، و هر آنچه برای مردم روی میداد در حمام رد و بدل میشد. برخی مادرها نیز، در حمام برای پسرشان دختر میپسندیدند. آنها تقریباً از صبح تا پسین را در گرمابه سپری میکردند و حتا یک میان وعده و یا میوهای هم در حمام میخوردند. گرمابهها کاربرد مهم دیگری هم داشتند که مربوط به مناسبتها میشد. مانند حمام عروسی، حمام زایمان، حمام عافیت(حمامی که بیمار پس از بهبودی کامل و به شکرانهی سلامت میرفت)، حمام ویژهی عیدها(مانند عید نوروز که در روزهای پیش از فرارسیدن آن، دیگر در گرمابهها جای سوزن انداختن هم نبود و همه خود را ملزم میکردند تا پیش از آمدن سال نو حتما پاکیزه و حمامکرده باشند)، حمام آشتی و برادری(هنگامی که دو نفر با یکدیگر آشتی میکردند به حمام آشتیکنان میرفتند تا همانگونه که کینهها را از روح می زدایند، تن و بدن خود را هم پاکیزه کنند)، حمام زیارت(پیش از رفتن به زیارت و باشندگی در جایی مقدس رسم بر این بود که تن خود را بشویند و پاکیزه باشند). در این گونه مناسبتها معمولاً گرمابه از سوی شماری قرق (رزرو) میشد. ![]() ایرانیان در ساخت گرمابه ذوق و سلیقهی ویژهای به کار میبردند که آذینها، نقاشیها و گچبریهای به جایمانده به همراه طاقنماهای زیبا و کاشیکاریهای پر نقشونگار، همگی گواه این سخن است. گرمابهها چه بزرگ و کوچک، چه عمومی و چه سرِ خانه به شیوهی درست حمام سازی و با درنظر گرفتن شرایط مکانی ساخته میشد. معماری گرمابه در شهرها اهمیت ویژهای داشته و تقریباً پس از عبادتگاه و مدرسه مهمترین ساختمان شهری به شمار میآمده است. گرمابهها دربردارندهی چند بخش بودند: نخست، ورودی یا راهرویی دراز که گاهی با پله به ساختمان گرمابه که در زیرزمین قرار داشت میرسید. این راهرو برای این درنظر گرفته شده بود که گرمای داخل به آسانی بیرون نرود و سرما نیز به داخل راه نیابد. زیرا در این صورت حرارت سربینه بیرون میرفت. ورودی بخش زنانهی گرمابهها معمولا راهروهایی پرپیچوخمتر داشت تا چشم کسی به داخل گرمابهی زنانه نیفتد و صدای زنان نیز بیرون نیاید. دوم، سربینه یا رختکن، زیباترین بخش گرمابه که معمولاً دارای آذینها و کاشیکاریهای چشم نوازی بوده و به شکل 4 یا 8 وجهی و با سقفی گنبدی طراحی شده بود و از نورگیرهای سقف آن، شعاعهای خورشید به حوض میان سربینه میتابید. از سربینه برای درآوردن و پوشیدن لباس و لنگ، آماده شدن برای رفتن به گرمخانه و استراحت بهره برده میشد. پیرامون این بخش، سکوهایی بود که مردم در آنجا رخت میکندند. جالب است بدانید که ستونهای گرمابه معمولاً به شکل مارپیچ بودند که افزونبر زیبایی شوند این بود تا قطرههای بخار آب، پس از آنکه به مایع دگرگون شد، چکه نکند و از راه این مارپیچ به پایین سرازیر شده و ناراحتی اشخاص را درپی نداشته باشد. سوم راهرویی میان سربینه و گرمخانه که معمولا تاریک بود و سرویسهای بهداشتی در آنجا قرار داشت. چهارم گرمخانه که بخش بنیادی گرمابهها و جای شستوشوی سر و تن بود. پنجم خزینه. گرمابهها در گذشته به شکل خزینهای بوده است. خزینه اتاقی پر از آب داغ بود که چهار سویش بسته و تنها از یک دریچه که نزدیک به یک متر از سطح زمین بالاتر بود و با چند پله به آن میرسید میشد به درون آن راه یافت و از آن سو نیز دوباره پله داشت تا بتوان به آسانی به داخل آب رفت. گرچه گودی خزینه از این سو زیاد به نظر نمیرسید اما از سطح زمین پایینتر بود و ژرفای آن گاه به یکونیم متر نیز میرسید. از اینرو کودکان به هیچوجه تنها به خزینه نمیرفتند و بزرگترها ایشان را در خزینه آبکشی میکردند. اين نكتهی جالب هم ناگفته نماند كه ايرانيان تا روزگار قاجار به داخل خزینه نميرفتند، زيرا به گفتهی تاریخدان معاصر، «رحيم زاده صفوي»، همهی گرمابههای ايران درهايش بسته بود و يك روزنه به نام «آخور» ميساختند كه به خزانه راه داشت و از آنجا آب برداشته و خود را ميشستند. بازشدن در خزینه که در سدههای کنونی روی داد، شوند غیربهداشتی شدن گرمابهها شد. ششم بخشی از گرمابه که آب را گرم میکرد و شبیه پاتیل بزرگ فلزی بود و «تون» یا «تیون» نامیده میشد. زیر تون جایی برای سوخت درنظر گرفته شده بود و به آن «گلخن» میگفتند. گرمابهها بیشتر زیر زمین ساخته میشدند، به گونهای که سقف آنها همسطح زمین میشد. شوند این کار این بود که آب به آسانی به آن راه یابد و دوم اینکه در زمستانها گرم بماند و گرما به بیرون راه پیدا نکند و سوم اینکه پوشش آن آسانتر باشد. سامانهی آبرساني و انتقال آب مورد نياز به داخل گرمابهها و سيستم گرمايش آن، گزینش سوخت، همه و همه از دانش ویژهای پیروی میکرده است. نامور است که شیخ بهایی در اصفهان گرمابهای ساخت که آب خزینه را تنها با حرارت یک شمع گرم میکرد.
آداب ورود به گرمابه
يكي از آداب ورود به گرمابه اين بود كه هر كس وارد ميشد، براي نشان دادن ادب و فروتنی نسبت به بزرگترها كه در صحن حمام نشسته و به كيسهكشي و صابون زدن سرگرم بودند، يك سطل يا طاس بزرگ آب گرم، از خزينهی حمام برميداشت و بر سر یا پشت آن بزرگتر ميريخت. اين کار برای همهی بزرگترهایی كه در حمام نشسته بودند تكرار ميشد و تازهوارد وظيفهی خود ميدانست كه بر سر يكايك آنان با رعايت تقدم و تاخر آب گرم بريزد. از ديگر آداب، اين بود كه اگر تازهوارد كسي از آشنايان و بستگان نزديك و بزرگتر از خود را در صحن حمام ميديد، فوراً به خدمتش ميرفت و برای بهجاآوردن ادب و احترام او را مشتومال ميداد يا اينكه ليف و صابون را به زور و پافشاری از دستش ميگرفت و پشتش را صابون ميزد. سنت ديگر اين بود كه هر كس وارد خزينهی حمام ميشد، به افرادي كه شستوشو ميكردند سلام داده و در همان پلهی نخست خزينه دو دست را زير آب كرده، كمي از آب خزينه برميداشت و به يكايك کسان باشنده در خزینه، از آن آب حمام پیشکش ميكرد.
طبقات اجتماعی در گرمابه
همهی مردم از هر قشر و طبقهی اجتماعي که بودند به گرمابه میرفتند. پیروان ادیان گوناگون نیز گرمابههای ویژهی خود را داشتند. البته ناگفته نماند که در برخی گرمابهها جایگاهی برای قشرهای گوناگون در نظر گرفته شده بود. برای نمونه «شاه نشین» که جایی از سربینه یا گرمخانه بود که فرادستان جامعه حق نشستن و استفاده از آنجا را داشتند. یا جایی که برای روحانیان یا دارندگان مشاغل گوناگون اختصاص داده شده بود. گاهی نیز فرادستان جامعه یک روز حمام را قرق می کردند تا آن روز کس دیگری به حمام نیاید.
ساعت کار گرمابه
تابلو و نشانهی باز بودن گرمابه، لنگهایی بود که در دو سوی در ورودی بر بندی آویزان کرده بودند و نشانهی گرمابهی زنانه که معمولاً پیوسته به گرمابهی مردانه و درش دور از کوچه و گذر اصلی بود، پردهی کلفتی بود که جلوی آن میآویختند. ساعت کار گرمابه از اذان صبح تا چراغ روشن نشده (غروب) بود. البته این برای گرمابههایی بود که دو بخش زنانه و مردانه داشت و گرمابههایی که در محلههای خلوت و کم جمعیت قرار داشت از اذان صبح تا اول آفتاب مردانه بود و نشانهی آن هم روشنایی چراغ و لنگهایی بود که پیرامون ورودی میآویختند. سپس با خاموش کردن چراغ و برداشتن لنگها و آویختن پردهی زنانه مشخص میشد که گرمابه تا غروب در اختیاز زنان است.
اسباب حمام
هر زن میبایست اسباب حمام ویژهی خود را داشته باشد که بقچهای بود دربردارندهی لنگ، حوله، سرخشک کن، لیف، کیسه و لنگچهای، سینی کوچک (برای اینکه روی آن بنشینند)، طاس، صابون، روشور، گل سرشوی، چربی، قرهقوروت(برای جلوگیری از عرق سوز شدن و آمدن چرک به بدن میمالیدند)، سنگ پا و غیره. برخی زنان و تازهعروسها جعبهی اسباب بزکشان را هم با خود به گرمابه میآوردند که درون آن سرخاب، سفیداب، بادام سوخته، فندق سوخته، حنا، رنگ، سدر، شیشهای شیر و سفیدهی تخم مرغ( برای مالیدن به تن پس از صابون زدن و لطیف کردن بدن) و بسیاری لوازم دیگر بود. مشتومال در گرمابه
مشتری پس از ورود به گرمخانه از حوضچهی آب گرم آب بر سر و بدن خود میریخت و خود را خیس میکرد. برای کیسهکشی، دلاک، لنگ خشکی را میگستراند و شخص بر روی آن مینشست. یک لنگ خشک دیگر هم برای زیر سرش قرار میداد و مقدمهی کیسهکشی که مشتومال بود آغاز میشد. مشتومال حرکات و ضربههای ماساژگونهای بود که دلاک با دست خود بر بدن مشتری میزد و هر دم بر فشار دستها افزوده، مالش را قویتر میکرد و با گودی کف دست بر شانههای شخص میزد و از آن صدا بیرون میآورد. سپس دست چپش را به سوی راست میکشاند و دست راست را به سوی چپ بدن. دو دستش را از دو سو به پشتش میرسانید و در حالی که کف دستهای او را به سوی خودش میگرفت وی را بغل کرده چندین بار به بالا میکشید و صدا از بندهای فقراتش درمیآورد و رنگ قولنجش را میشکست. حال نوبت مشتومال گردن رسیده بود که چندین بار گردن را از هر دو سو به آرامی و فشار چرخانده از آن صدا برمیآورد. اگر مشتری خوب انعام میداد مشتومال او هم کاملتر و با آب و تاب بیشتری انجام میشد و انواع مشتومالها را برایش انجام میداد. اگر هم اینطور نبود و یا مشتری وقت کافی نداشت به گونهی سادهی آن اکتفا میشد.
کیسهکشی
پس از مشتومال، دلاک چند طاس آب به سر و بدن مشتری میریخت و کیسهکشی را از پشت او آغاز میکرد و به گردن و دستها میرسید. سپس او را خوابانده، سینه، شکم و پاهایش را کیسه میکشید. ناگفته نماند که صدا درآوردن از کیسه که دلاک هر دم کف دست خود را گود کرده و بر بخشی از بدن مشتری فرود میآورد و صدایی از آن تولید میکرد از شرایط کار بود و دیگر لوله کردن چرکها و نشان دادن به مشتری که نشان میداد دلاک در کارش کوتاهی نکرده و وی را کاملاً پاکیزه کرده است.
صابونزنی
صابون زدن پس از پایان گرفتن کیسهکشی بود که مشتری بر سکوی کنار خزینه مینشست تا دلاک بر سر و رویش آب بریزد. گاهی شمار منتظران صابونزنی آن اندازه زیاد میشد که بر روی سکوی کنار خزینه دیگر جایی برای نشستن نبود. اگر شخصی خوب انعام میداد خود دلاک، کار صابونزنی را هم برایش انجام میداد. به این ترتیب که صابون به سرش مالیده و چنگ میزد و در سه نوبت آب ریخته، با هر نوبت لیف و صابونی که هر بار به لیف دمیده، آن را به شکل بادکنک درآورده بود به تن مشتری میمالید و در پایان، با آب سر و رویش را میشست.
حنا بستن
برخی افزونبر شستن سر و تن برای حنا بستن و خضاب کردن به حمام میآمدند. این کسان پس از کیسهکشی و لیف دوم و صابونزنی، در گوشهای بر روی لنگی که دلاک آماده کرده بود مینشستند و دلاک حنایی را که خود مشتری آورده بود در کاسهای خیسانده و ریش و یا مویش را حنا میگذاشت. سپس همانجا دراز میکشید و یکی دو ساعتی استراحت میکرد تا موهایش رنگ بگیرد. برای شستن حنا دوباره بر سکوی کنار خزینه مینشستند و دلاک حنایشان را می شست و لیف سوم را به تنشان میزد. زنها معمولاً پیش از آمدن به حمام، خودشان در خانه این کار را انجام میدادند. برای حنا گذاشتن بر دست و پا نیز به همین شیوه عمل میکردند. در گرمابه کارهای بسیار دیگری نیز انجام میشد که از آن جمله حجامت، رگ زنی، موزدایی، سر تراشی و ریش تراشی، بازی در چاله حوض، چای و قهوه خوردن، قلیان کشیدن و خوابیدن در سربینه بود. این بود برگهایی از فرهنگ گرمابه و حمام در میان ایرانیان که با مدرن شدن جوامع و راه يافتن معماري مدرن به خانهها، معماران به اين نتیجه رسیدند كه ميتوان براي هر خانه يك حمام جداگانه ساخت و این از اهميت حمامهاي عمومي کم کرد و کم کرد. اکنون سالهاست كسي حوصله و وقت بستن بقچه و رفتن به گرمابه را ندارد. تازه اگر کهنسالی آرزوی چنین کاری را داشته باشد دیگر گرمابهای نیست تا او به یاد روزگار کودکی و جوانیاش پا در سربینه بگذارد و از حمامی، خشک(حوله یا لنگ) بخواهد. دنیای مدرن دنیای سرعت است و هر کس برای حمام کردن چند دقیقهای بیشتر نمیتواند وقت بگذارد. این شد که گرمابهها یا ویران شدند و به جای آنها آپارتمانها و پاساژها قدبرافراشت یا به شانس داشتن معماري و آذینهای یکتا و زیبا، بازسازي شده و به قهوهخانه و رستوران دگرگونی کاربری دادند و روزانه زير سقفهایشان تنها غذا میپزند و میخورند یا در هیاهوی قلقل بيپايان قليانها و دودشان نای نفس کشیدن ندارند. و انگشت شمارند گرمابههایی که موزهای مردمشناسی شدند برای نمایش اسباب و لوازم دلاکها و لنگ و ليف و بقیهی جلوههای فرهنگ مادی انسانهای پیش از ما. و ما چه ساده دلمان را خوش میکنیم به اینکه فرزندانمان با رفتن به این قهوهخانهها و موزهها با فرهنگ هزاران ساله و دیرینهمان آشنا خواهند شد. این گرمابهها گنجینه و ثروت مادی و معنوی بسیاری را در خود نهفته دارند. با کمی بازسازی و با تكيه بر روشهاي مورد استفاده در گرمابههای سنتی مانند مشتومال میتوان برای جذب توريست از داخل و حتا نقاط گوناگون جهان برنامهريزي كرد. نمونهی آن هماكنون كشور گرجستان است که با راهاندازی و الگوگیری از گرمابههای ایرانی، سالانه ميليونها دلار از راه «توريسم حمام سنتي» براي خود درآمدزایی دارد. سخن این است که گرچه دیگر فرهنگ گرمابه و حمام در قرن 21 دگرگون شده اما هنوز میتوان از این اعجاز فرهنگ و هنر ایرانی به گونهای بهره برد که از سویی با پیشینیهی پربار آن همسو بوده و از سوی دیگر، رسالت انتقال فرهنگ و سپردن آن به فرزندانمان را به خوبی انجام دهد، فرهنگی که در هیچ کتابی نمیتوان آن را فراگرفت.
با نگاهی به: |
در گرمابههاي ايراني چه ميگذشت و اكنون چه ميگذرد؟

19
ژانویه